زندگی چقد غم انگیزه غم تو دلم خونه کرده
پسرم دو سالگی‌ رو رد کرده تولد یکسالگی ش رو با خونواده های دو طرف جشن گرفتیم دخترمو باردار بودم فاصلشون۱۶ماهه الان.ازین جهت ک داداشمو زنشو پسرم بودن خیییییلی راضیو خوشحالم کار خوبی کردم چون کلی عکسو فیلم یادگاری گرفتیم حداقل بزرگتر ک شدن میفهمه ی دایی و پسر دایی یه زمانی داشته انقدم مهربون بوده کلی مجلسش گرم کرده فیلمشو میبینه.الان تولد دخترم نزدیکه اما بینمون نیست هم داداشم هم پسرش گاهی باورم نمیشه دگ نمیتونم ببینمشون التماسم کنم نمیتونم کااااش بودن کاش خاطره نمیشدن الان شدن خاطره
ولی خیلی راضی ام ثبت خاطرات کردم خداروشکر.
شمام اگ ثبتی نکردین باعزیزانتون،اگ شده ی جشن ساده دورهمی بگیرین قدر بودنشون بدونین ک بعدا حسرت نمونه تو دلتون.الان بچه‌ هام از داشتن دایی محرومن😭

منم ی هفته مونده ب تولد دوسالگی پسرم بابام رو از دست دادم غم انگیز ترین خاطره زندگیم از دست دادن پدرم بود

خدا بهتون صبر بده 🖤 درست میگین ادم باید تو بودن عزیزانش قدر همدیگه رو بدونن

منم تولد یکسالگی دخترم بابام بود و تولد دو سالگی دخترم‌نبود، تنها دلخوشیم به دیدن فیلم های تولد یکسالگی دخترمه که دست زدن و شعر خوندن بابام برا دخترم رو ببینم

عزیزم خیلی ناراحت شدم تصادف کردن؟