اومدم یکم غر بزنم.

به مادر از اون روزهای اول بعد زایمان به اندازه کافی اضطراب و عذاب وجدان میدن که وای نکنه شیرت خشک شه ، نکنه کم شه ، نکنه بچه رو شیر خشکی کنی.
بعد با کلی چالش برای شیردهی روبه رو میشی.
شیرمم کمه؟کافیه؟بچه سیر شده؟ نکنه گشنشه؟ نکنه شیرم قوت نداشته باشه؟
شیرافزا چی بخورم؟شیر خشک بدم؟کمکی لازمه؟نیست؟

و دختر من وزن گیری اش فقط ماه اول خوب بود.
بعدش چشمگیر نبود!
مجبور شدم روزی یکبار شیر خشک بدم
باز وزنش نسبت ب همسناش کم بود!
دکتر گفت روزی دو بار شیر خشک بده.
بدقلقی می کرد .

به زور و زحمت با هر روشی که بلد بودم
سعی می کردم شیرخودمو بهش بدم.
تا اینکه ماه قبل افسردگی عود کرد و شیر خشکش رو درست بهش ندادم حتی دو هفته آخر سه ماهگیش ، روزی یکبار شیر خشک هم قطع کردم.

ولی باز وزنش کمه.
و باز شروع کردم به شیر خشک روزی دوبار.
الان دیگه واقعا خستم.عذاب وجدان دارم و اصلا دوست ندارم شیرخودمو ازش بگیرم.
شیر خودمو دوشیدم با شیشه بهش دادم دیدم باز اونو بهتر میخوره نسبت به سینه خودم.
شیر خشک رو تو سرنگ بهش دادم ، دیدم باز سختشه و به زور میخوره.
در نتیجه شیشه شیر خونه خراب کنه😅هرچیه زیر سر اونه.
نمی دونم چیکار کنم دیگه که راضی بشه به شیر مادر.

۲ پاسخ

با اون قسمت آخر موافقم شیشه شیر خونه خراب کنه

من ک هرچی تلاش کردم فایده نداشت سینمو فقط تو خواب میگیره اونم خواب عمیق

سوال های مرتبط