من حال روحیم اصن خوب نیس.باشوهرم اصن نمیخام حرف بزنم چون همش رو اعصابه وخونه نیس اگرم هست اصلا کمک حالم نیس وخابه منم نمیتونم باهاش حرف بزنم.بخیهام دردمیکنه سرفه وسرماخوردم.سینهام دردمیکنه ومیسوزه.کلی مسئولیت جدید ریخته سرم ومن حس تنهایی ودرک نشدن دارم.شوهرم همش قربون صدقه دخترم میره ولی حتی یه کادو زایمان واسم نگرفت دروغ نباشه دوتا گل ویه جعبه شیرینی گرفت واسه دخترمون امشب گوشواره خرید.انگار من حسودیم میشه ب دخترم نمیگم ب دخترم نگه ولی خب قربون صدقه منم بره نازمنم بکشه.😔😔😔شایدبگین ک من چجور مادریم ولی این حس منه وبخاطر حسم شرمنده نیستم.

عزیزم مردا همینجورین هرچی بگی این کارو نکردی اینجوری نکردی فلان بدترمیشن مثه بچه هان کوچیک ترین کاراشون باید تشویق و تعریف و بزرگنمایی بشه تا هی بیشتر شه

حالا الان بعد زایمان نمدونم حوصله داری یا نه اما کانال سیاست و دلبری زنانه و زیر یک سقف تو ایتا خیلی ب من کمک کرد اوایل بارداری تقریبا هرروز و شب گریه میکردم شروع کردم ب خوندن این کانالا

دقیقا منم همینه فاصله گرفته

بهترین کار اینکه باهم صحبت کنید
شما کاملا حق دارید بخاطر اینهمه تغییر تو بدن و زندگیتون.
اما اگر حرف نزنید وقتی چیزی بیان نشده دیگه حق با شما نیست!چون باید نیازتون رو بگید حتی اگر نادیده بگیره، بهتر از نگفتنه

چقدرررررررر ما خانما بی نواییم خدایی...

حالا خوبه شوهر تو میخوابه شوهر من فقط بریز و بپاش از روز اول یعنی لقمه از دستش بیوفته بر نمیداره باید من بردارم چیزی هم بگم دعوامون میشه دیگه بیخیال شدم دارم با بچم عشق میکنم

عزیزم کاملا طبیعیه. ولی از آقایون نباید بیشتر از این انتظار داشت. ما هم بخاطر زایمان روحیه مون حساس شده. همسر منم تا ۸ شب سرکاره، هفته پیش ما رو برد خونه مادرش یه هفته باشیم مادرش هم مارو از خونه ش انداخت بیرون الان دو هفته ست جنگ داریم اونم پشت مامانش و میگیره با اینکه می‌دونه حق با منه دیگه نمیگه بچه شیر میدم نباید حرص بخورم. الان دو روزه اصلا باهاش صحبت نمی‌کنم .

خب اینارو بهش بگو

برو خونه مامانت ی مدت نبینش واقعا دلیل حال بد ما شوهرامونن منم همین الان دعوام شد باهاش

هورمونها هستند عزیزم درکت میکنم منم خیلی گریه میکردم روزای اول اما درست میشه همه چیز برا سینه‌سینهات یه مشنبا فریزر بردار بزار روی نوکش با شیرت خیسش کن درست میشه برای سرفه دونه به بخور و صبح آب نمک قر قره کن