۱۱ پاسخ

ماشالله چقدر نازه خدا حفظش کنه🤩🤩

ماشاللله چقد گوگولیه، خدا برات نگهش داره عشقم، کپی برابر اصل

عزیزم😍😍😍
چقدر شبیه خودته😍😍😍
الان دیگ فک نکنم افت قند داشته باشن🤔ی بار انیا حالش خوب نبود دائم بالا میاورد درحدی ک نمیتونست شیر بخوره حین خوردن حالش بد میشد بردم طالقانی بعد ۵ ساعت اصلا افت قند نداشت رو ۱۲۰ بود و میگف الان دیگ بچه ها مث روزای اول افت قند ندارن

جان دلم انشالله خدا حفظش کنه عین نقل و نباته

چقدر شبیه خودته عزیزززم

خدااااا ماشالله کوچلوت نازه

دختر من ک همیشه اخم داره...همه میگن مثل پدرش اخمالو هست...اما من بهم بر میخوره 😂😂شوهرم خیلی هم مهربونه

همیشه دستکش دستش میکنی؟

عزیزممم ایجانممم
نه گلم بزارخودش بیدارشه افت قندواسه ۱۰ روزاوله دخترمن خودش مکقه شید نقو نوق میکنه بش شیرمیدم

اخ گفتی😁😁.

ای جااانم فندوق خاانم
اتفاقا اکثر بچه ها هستن

سوال های مرتبط

مامان کشمش مامان کشمش روزهای ابتدایی تولد
پارت 4
البته من پشت ماسک یه دکمه پیدا کردم که وقتی فشارش میدادم گاز بیشتری پخش میکرد خلاصه که همینجور ورزشارو انجام دادم که ماما اومد معاینه کرد گفت شیش سانتی ولی می‌خوام بهت کمک کنم که زودتر پیشرفت کنی گفتم میخوای کیسه ابمو‌ پاره کنی که گفت آره ولی اصلا درد نمیگیره و دردش در حد معاینست و کیسه ابمو‌ زد که آب گرم از اومد ولی گفت که بچه خیلی تو شکمت مدفوع کرده و زودتر باید تلاش کنی زایمان کنی اینجا یه لحظه با حرفش انگار روح از بدنم رفت پرسیدم خیلی خطرناکه که گفت اگه همکاری کنی نه ما ظربانشو چک می‌کنیم دستگاه بهم وصل بود گفت به ظربانشو حواست باشه بهم گفت وایستا تا سر بچه بیاد پایین که من گفتم بهم حرکت بده تا انجام بدم خلاصه شروع کردم به ورزش یه سرمو بهم وصل کردن که نمیدونستم امپوله فشاره یا نه ولی شدت دردام بیشتر شده بود حس میکردم که گازم دیگه مثل قبل اثر ندارن وقتی دردم شروع میشد فقط تو ماسک ناله میکردم چون مامانم جلو در بود نمی‌خواستم صدامو بشنوه حالش بد شه
مامان دلوین 🐣 مامان دلوین 🐣 ۲ ماهگی
همیشه فکر میکردم یه دختر قوی هستم. اما حالا وقتی ۴ صبح فشارم میزنه بالا در حالی که دارم بچه رو شیر میدم و همسرم توی تب می سوزه و من مجبورم تنهایی خودمو برسونم اورژانس می فهمم اشتباهه قوی بودن. وقتی بخیه های اون زایمان طبیعی کوفتی هنوز درد میکنه وقتی درد طاقت فرسای مچ دست چپت با ساعدت اجازه نمیده دراز کش یا نشسته به بچه ات شیر بدی وقتی تنهایی مجبوری بپزی بشوری بروبی از همسرت مراقبت کنی بچه تو هی تروخشک کنی اونم درست زمانی که به شدت نیاز به استراحت داری با خودت فکر می کنی نه نباید این اندازه قوی می بودی... باید نشون می دادی که تو هم شکننده ای. تو هم نیاز به مراقبت داری. تو هم نمی تونی تنهایی از پس این همه کار و درد و کوفت بربیای... ساعت ۴ صبح وقتی همه توی خواب نازن تو اشک ریزان سوار اسنپ میشی تا بری اورژانس. فشاری که پایین نمیاد مسئول پذیرشی که با بلندی صداش تو رو به خودت میاره که خانوم بیمار کیه و تویی که هنوز میخوای وانمود کنی قوی هستی و میگی خودم... ساعت ۵ صبح و برگشتن به خونه... کلید رو توی قفل چرخوندن و شنیدن صدای گریه بچه که شیر میخواد و پوشک و اصلا مریضی تو براش معنا نداره و همسرت که روزی هزاربار قربون صدقه دخترت میرفت و حالا یه جوری داره توی تب ناله میکنه که حواسش نیست بچه داره از شدت گریه از حال میره... نه قوی بودن تا این اندازه خوب نبود...