۱۸ پاسخ

کلا خانواده شوهر بعد زایمان ی جوری رفتار میکنند انگار اونا زاییدن بچرو
یا صبور باش یا دعا کن نیان بمونن

مث مادر شوهر من ..میگه نوه خودمه اینکار میکنم اونکار میکنم کسی هم حق نداره صحبت کنه ...مامانش فقط شیر بده به پسرم به بقیش کار نداشته باشه خودم هستم 😑😑😒😒

ببین این بچه اول و اخرش مال خودته مسیولیتش مال خودته
اولش جذابه براشون
بزار بگیرن کاراشو بکنن تو ب خودت برس
اوایلش بچه ن وابسته میشه نه بد تربیت میشه بعدش میشه برای خودت

منم میدونم بعد زایمانم ممکنه ی بحث یا دعوا پیش بیاد ازبس ک دخالت بکنه مادرشوهرم قراره هم عین شما چندردز بیاد بمونه

منم اخلاقم ی طوریه دوست دارم دورورم خلوت باشه ن شلوغ
نمیدونم چجور تحمل کنم🥲

منم اوایل این حسارو داشتم کمتر شد

اگه قبلابهت توجه داشتن این ازهرموناته ولی به من هیچ توجهی نداشتن من موقع کرونا داشتم میمردم یه حالی ازمن نپرسیدن نگران پسرشون بودن که کرونانگیره الانم اصلا بهشون اجازه نمیدم توکارم دخالت کنن حتی راضی نیستم یه تکه سیسمونی هم بخرند

وای من همون لحظه گربه دمه هجله کشتم یعنی به خانواده شوهرم رو نشون ندادم دختر ۱۳سالشه بدونه اجازه من خونشون نمی ره با اینکه خانواده شوهرم ۷تا نوه دارنا با دوتا دخترام میشه ۹تا ولی از همه بیشتر عاشق دختر اولی منن هزاربارم پدر شوهرم گفته باید النا با من زندگی کنه من در جواب گفتم شتر در خواب بیند پمبه دانه گفتم برو به دوتا دخترات بگو باهات زندگی کنن بچه من بچه منه نوه تو بچه های من زیر نظر من تربیت می شن نه خانواده شوهر ۳۰۰متر خونه هم شوهرم به نامم کرده هرچی من بگم همونه شوهرم نه نمی گه اونجوری که خیلی دوسش دارم چون موتیح زن و بچه هاشه تا خانواده‌اش

نه منم اینجوریم

تو‌نسبت به بچه ت الان حس یه ببر رو گرفتی که دلش نمیخواد کسی به بچه اش نزدیک شهر چنگولت بیرون زده ، این حس خودت بشناس و سعی کن کنترلش کنی اونا قصد اذیت ندارند تو هم قصد بی ادبی نداری فقط حساسیتت خیلی بالا رفته ، این حس رو همینکه می‌شناسی و بهش تسلط داشته باشی کافیه

و در نهایت بعد دنبا اومدن بچه خیلی خیلی بیشتر میان خونت و میرن خودتو برا اینا آماده کنی اتفاقا بهتر میتونی مدیریت کنی

منم همینجوری بودم فکرمم الکی نیومده بود خودشون هی میگفتن فلانی مادربزرگ بچه رو بزرگ کرده و فلان با یه بار گریه بچه با هول و ولا خونم بودن ک ببینن چ بلایی سر نوشون اوردم در صورتی ک دسشویی بودم سپرده بودم ب باباش حالا اینا ک گذشت و تا دو سالگی نتونستن صاحاب شن اما بعدش باردار شدم هر روز ب بهانه اینکه بچه حوصلش سر میره تو خونه و اینا هی اومدن بردنش الان اونا رو میبینه میخواد بره خونشون

خوب اونام بچشونه دوسش دارن از گوشت وخونشونه از این فکرا نکن اصلا

چ بد ک قراره بعد زایمان بیان بمونن

الان همه چی براتون تازگی داره
سخت نگیر
فکر خیال نکن
بچه هم عادی میشه برا ادم
یکم ک بگذره مثلا تو نگهداری بچه
دلت میخواد که یکی باشه چندساعت نگهش داره

منم دقیقا همین جوریم فکر کردم فقط منم 😅
من الان خواهر شوهرم زنگ میزنه میگه مواظب نی نی ما باش😐

عزیزم بخاطر هورموناته یه وقت چیزی نگی

هورمون هات بهم خورده 😂😂اشکال نداره منم به شوهرم گفت بعد عمل تا راه نرفتم و غذا نخوردم خانوادت نیان حوصله ندارم

عزیزم نوه اونا هم هست چرا صاحب بشن مادرش تویی اونا مادر بزرگشن

سوال های مرتبط