۱۵ پاسخ

منم همین حسو دارم
البته اینطور نیست ک پشیمون باشم و خودمو سرزنش کنم ولی گاهی که بهش فکر میکنم با خودم میگم ای کاش بیشتر به خودم فرصت میدادم که آمادگی و پختگی بیشتری داشته باشم واسه بچه داری

استرس ک جزی از حاملگیه

خیلی سخته.. ولی وقتی بغلته آروم میشی درد خودتو یادت میره
امید پیدا میکنی به زندگی
بزرگتر میشه میخنده حالتو دگرگون میکنه بماند
وقتی میشینه یا حرف میزنه من با هربار اولش اشک ریختم آنقدر که قشنگه

ولی من خوشحالم دل تو دلم نیست که سریع بغلش بگیرم اون موقع تموم این دردا وخونریزی وعذابهایی که کشیدم یادم میره

به خاطر فشار هورمون ها هست
اگر خیلی اذیت میشی یه مشاور برو احتمالا افسردگی بارداری شده

چرا باید یکی بگه چرا بچه دار شدی
این حسیه که همه مامانای باردار دارن بخاطر تغییرات هورمونیه گلم بالاخره زندگیا هم الان مشکلات خاص خودشو داره فشار رو آدم زیاده
من دیشب از بس شب سختی و گذروندم داشتم جون میدادم برگشتم با خودم گفتم چه کاری بود حامله شدما باز نیم ساعت بعد با خودم گفتم خدایا حرفمو نشنیده بگیرا من الان حالم خوب نیست خودت میدونی
بعد ما مامانا عار نمیریم بدنیا که میاد ته دلمون برای دوران بارداری تنگ میشه تازه یکم بچه بزرگ میشه دوست داریم بعدیم بیاریم
عزیزم تنها نیستی ۹۰ درصد شبیه همیم

والا من تو کشور غریب تنهام گاهی اوقات یهو یه حسی بهم میگه این چه کاری بود کردی چجوری میخوای تنها زایمان کنی چجوری میخوای تنها بزرگش کنی ولی یه روزی هم خوشحال ترینم از داشتنش فکر میکنم همش به خاطر هورمون های بارداریه و اینکه ما مامانا فکر همه جای بچه دار شدن رو میکنیم ولی مردها فقط میخوان پدر بشن و بی هیچی فکر نمیکنن

می‌دونم چی میگی پلی سعی کن تو اینجور مواقع دهنتو زود ب چیزای خوب سوق بدی

این حرفها برات افسردگی میاره خانومم سعی کن با آهنگ های ک ارومت می‌کنه گوشکنی ببچت ک قراره تو رو بیشتر ب زندگیت دلگرم کن فکر کن ب این فکر کن ک بیاد بعد زبون باز کردنی اسمتو صدا بزنه چقدر پشیمون میشی ک چرا تو حاملگی اون حرف هارو زدی ب راه رفتنش ب خنده هایش فک کن خودتو اروم‌کن

کاملا طبیعیه هممون اینطور فکر می کنیم بعضی وقتا، به خاطر نگرانی از آیندشون م مشکلاتشون. به امید خدا چند هفته دیگه که بغلش بگیری یه عالمه حس خوب بهت میده🥰

اگه بچه اولت انطوری نگو همه مایجوری توبارداری سختی کشیدیم من خودم ویارخییلی شدیدی داشتم از۵ماهگی کمردرد شدید دارم شبها بیدارم استرس زایمان دارم ولی اخرهمه این سختی ها شیرین

من همه اینا رو از اول میدونستم و اصلا تمایلی به بچه دار شدن نداشتم شوهرم مجبورم کرد😭😭😭😭😭😭

این احساسات طبیعیه تو بارداری من یه روز کلی خوشحالم یه روز پشیمون انشالله به دنیا میاد بغلت بگیریش دیگه از این حسا نداری به خودت انقدر سخت نگیر سعی کن بهش فکر نکنی فقط به شیرینیاش فکر کنم آهنگهای شاد گوش بده

فکر طبیعی باشه من خودم بد زایمان له هرچی فکر میکردم‌گریه میکردم هرکی حتی سوالم میپرسید من گریه میکردم‌خیلی روحیه ام بد شده بود

اینا احساساته ک از شرایط بد سراغمون میاد
خدا رو شکر اخراشی داره تموم میشه
بعدش دیگه نیار
والا منم سختم بود و چقدر فوش دادم😅 الان میگم عوضش تموم شد ی بچم دارم دیگه دغدغه ندارم ولی کی بیارم وای نازا نشم وای دیر نشه

سوال های مرتبط