فردا بهداشت باز میشه به نظرتون؟ واکسن ۲ ماهگی تا کی وقت دارم بزنم؟


واکسن ۲ماهگی واسه ما داستان شده 🫠
۵شنبه رفتیم فکر میکردم فقط شناسنامه باشه اوکیه 😅 گفت کارت واکسن 😐 گفتم نیاوردم ولی تاریخ تولدش مشخصه دیگه امروز ۲ ماهشه...بخدا روز قبلش زنگ زدم گفتم چیا لازمه با حرص گفت واسه واکسن که زنگ نمیزنن وقتش شد بیار🥲 خب من بار اولم بود بلد نبودم....خلاصه قبول نکردن ، شوهرمو فرستادن خونه نتونسته بود پیدا کنه پشت تلفن هم فوش داد گفت بگو کپک‌قیزی ما دیوونه‌ایم بچه خودمون تو خطر بندازیم واسه چی کلاس میاین یه واکسنو نمیزنین 😅 خلاصه حس کردم زنه شنید‌...گفت برگه شنوایی سنجی‌ هم میخاد ، گفتم تو بیمارستان براش انجام داده بودن گفت نه بهمن انجام نمیده اگه نبردینش باید ببریدش، نمیزنم....خلاصه گفتم میبرم بخدا، تو این سرما آوردمش توروخدا بزن 🥺 نزد که نزد
ما هم‌ که دیگه از خونه اومده بودیم بیرون رفتیم خونه پدرشوهرم اینا سر زدیم

فرداش جمعه بود
شنبه از خونه دراومدیم که بریم شنوایی‌سنجی به شوهرم گفتم زنگ بزن بهشون بخدا این نکبتا نیستن 🫠 زنگ زد گفت دستگاه موسوی خراب شده😅 ۲تا مرکز دیگم‌ نبودن 😐 خلاصه رفتیم یه دور گاوازنگ و برگشتیم خونه
بالاخره دیروز بردیم شنوایی سنجی و بعدش رفتیم بهداشت 😍 و بهداشت بسته بود 😑😑
امروزم بستس 🤦🏻‍♀️ نکبتا

۷ پاسخ

چ بستس؟ گفتن ک مراکز درمانی بازه

واقعا همه چی لازمه ک باید میبردی دیگه اونا مقصر نیسن ک

چقد اذیت میکنن
ما هم بردیم کارت واکسن هم یادم رفته بود گفتم تو سیستم هست حتما نیاز نیست ولی بیچاره گفت اشکالی نداره واکسن بعدیش حتما بیار شنوایی هم ببر واکسن زد اومدیم

وا این ادا ها چیه واکسنه دیگ بزنن تموم شه قبلا اصلا همچین چیزی نمیخاستن دیگ توبیمارستان شنوایی سنجی انجام میشه دیگ فقط واسه آدم هزینه تراشی و وقت گیری میخان درست کنن..

نیلا سرما خورده بود من دوماه و یازده روز زدم
ولی این دیگه چه مدلشه خدا ازشون نگذره
خب میگفتی زنگ بزن بهمن جواب تست شنوایی سنجیشو بپرس
اولین باره می‌شنوم برگه شنوایی بخوان
شناسنامه هم نمیخواد یه کارت واکسن میخواد فقط
ببخشید ولی برین بهشون انقد مسخره بازی درنیارن
آدم بزرگ تو این سرمای زنجان قندیل میبنده بچه چه گناهی کرده آخه

من دوهفته از زمانش گذشته بود بعد بردم مشکلی نیست دیر نمیشه

نترس یکی دو هفتع اینور اونور اشکال نداره . حتی بهداشت میگه اگر علائم مزیضی داشت واسا خوب شه حالا مهم نیست چند روز باشه

سوال های مرتبط

مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۴ ماهگی
پارت چهارم
با جزئیات مینویسم ک اگر خداب نکرده کسی بچش اینجوری پیگیری کنه من خودم تو گهواره نوشتم دخترم اورد بالا و غلیظ بود ینی چیه که خیلی ها گفتن چیز خاصی نیست
خلاصه اومدم خونه یه دوره استامینوفن و شیافت گذاشتم براش ینی ۵ روز بعد از پنج روز ک قطع کردم باز دوباره تب و خلط های سبز می آورد بالا بردم ی دکتر دیگه همه چی براش گفتم ، دوتا شربت داد و آزیترومایسین چرک خشکن گفت اینا ۵ روز استفاده کن اگه خوب نشد باز پیگیری کن
گفت یه عکس از ریه اش بنویس گفت نمیخاد
چرک خشکن ۵ روز دادم روز ششم باز دوباره تب
تو این مدت بی قراری و گریه هاش تمومی نداشت روز ششم دومرتبه تب کرد گریه گریه هیچ جوره ساکت نمیشد نصف شب رفتیم بیمارستان آزمایش خون اورژانسی نوشت براش الهی بمیرم براش از دستای کوچولوش خون گرفتن جوابش ۲ساعت دیگه آماده شد برگه اوردیم نشون دادیم دوتا دکتر اونجا بود یکیش گفت عفونت تو خونش هست گفتم ینی چی گفت ی بیماری انگار داره
من اون لحظه با شنیدن این کلمه دنیا تو سرم خراب شد پاهام شل شد افتادم کف زمین فقط گریه میکردم گفتم خدا خودت این دخترو به من دادی چرا داری امتحانم میکنی چرا اذیتم میکنی یه دکتر دیگه اومد آزمایش دید گفت نه هیچی نیست ببرینش خونه گفتم آقای دکتر ینی چی چ جور ببرم خونه گفت ویروسه گفت خب پس داروی چیزی گفت ن چیزی نیاز نیس🙄🙄🙄جواب درستی بهمون ندادن و ما نگران
ازونجا با حال خراب خودمو شوهرم و بچه ام ک بی تاب بود رفتیم ی بیمارستان دیگه آزمایش دید گفت اره عفونت نشون میده داخل خونش برین فلان بیمارستان اونجا رفتیم گفت باید بستری بشه ولی برین بیمارستان دیگه ما اینجا اطفال نداریم
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
خلاصه تمام وسایلامو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان اونجا که رسیدم زایشگاه همون روز کلی شلوغ بود حتی جا نداشتن من برم واسه معاینه،(من کلا یه اخلاقی دارم که دردو به رو خودم زیاد نمیارم)بخاطر همین تا رفتم تو بخش زایشگاه ماما همراهم که منو دید گفت تو ک داری میخندی پس حالا حالا ها تا زایمانت مونده😐گفتم ن بابا من درد دارم اینجوری نگام نکن😅خلاصه گفت بیرون منتظر بمون خلوت شد صدات میکنم بیا معاینت کنم،منم تو راهرو زایشگاه همین جور قدم میزدم صدام زدن رفتم داخل اومد معاینم کرد گفت ۲ سانت دهانه رحمت باز شده و موقعیت بچه خوبه همونجا معاینه تحریکی هم برام انجام داد و گفت برو از الان بستریت نمیکنم چون خسته میشی،پیاده روی کن و اگه دردات هر ۳ ۴ دقیقه شد و یا خونریزی داشتی بیا،بعد رفتیم خونه و بعد از معاینه تحریکی دردام شدتش بیشتر شده بود و لخته های خونی ازم میومد،خونه مه رفتم تو خیاط خونه همینطور قدم میزدم و حوله گرم به کمرم گرفته بودم و دردام تا ساعت ۱۱ همون ۵ دقیقه بود اما شدتش بیشتر دوباره به مامای همراهم زنگ زدم گفتم دردام شدتش بیشتر شده و نمیتونم تو خونه بمونم درد دارم و هم لخته های خونی ازم میاد میترسم🥴
گفت خب بیا دوباره معاینت کنم دوباره رفتیم بیمارستان و رفتیم زایشگاه من با اینکه درد داشتم با رفتم اونجا و با چهره خندون حرف میزدم باهاش میگفت تو هنوز داری میخندی ک😑🤣
گفتم چیکار کنم خب مامانم میگفت بایا یکم گریه کن شاید تحویل بگیرنت😂
مامان my lovely baby مامان my lovely baby ۱ ماهگی
خاطره بارداری #قسمت ۳
فرداش با یه کمردرد حسابی بیدار شدم و دیدم نه باز خبری از لکه‌ام نیست دیگه پا شدم شال و کلاه کردم رفتم با شوهرم آزمایشگاه آزمایش دادیم و اومدیم خونه جوابش قرار بود هفته بعدش آماده بشه چون آهن و کم خونی و ادرار و چند تا چیز دیگه هم بود . دو شب بعدش شوهرم زود اومد خونه هی به من گیر داده بود که پاشو برو از تو یخچال میوه بیار بخوریم منم می‌گفتم خودت برو بیار. دیگه انقدر گفت که پا شدم رفتم سر یخچال و دیدم بله یه کیک خریده گذاشته اونجا چون فرداش تولدم بود اینم از مدل سورپرایز کردن همسر منه 😄 گفتم حالا که کیک گرفتی فردا بریم چند تا عکس باهاش بگیریم رفتیم مت ناژنون که اصفهانیا می‌دونن چقدر سرسبز و قشنگ یه چند تا عکس گرفتیم و برگشتیم خونه منم دیدم لباس پوشیدم و آماده‌ام ماشینم بیرون هست گفتم برم جواب آزمایشمو بگیرم پا شدم رفتم آزمایشگاه. مسئول آزمایشگاه آزمایش دستمو گفت ۴ ۵ هفته ای، گفتم بله؟؟؟؟؟ گفت دعوام نکنیا بارداری با چنان ذوقی گفتم نه بابا دعوا چیه مرسییییی که همه همکاراش جمع شدن گفتن چه خبره گفت که این خانم بارداره و خلاصه همشون برام ذوق کردن و بهم تبریک گفتن. گفت آخه خیلیا میان اینجا وقتی بهشون میگیم باردارن ناراحت میشن گفتم نه من اصلاً اینجوری نیستم خیلی هم خوشحال شدم. اصلاً باورم نمی‌شد چون انقدر پریودم عقب افتاده بود دیگه بیبی چکم اطمینان نمی‌کردم یک عالمه اززمایش داده بودم و همیشه منفی بود و این سری مثبت .نشسته بودم تو راهرو ازمایشگاه و گریه میکردم اینم عکس اون روزه
خلاصه که بهترین کادو رو خدا روز تولدم بهم داد🥹🥹🥹🥹