پارت چهارم
با جزئیات مینویسم ک اگر خداب نکرده کسی بچش اینجوری پیگیری کنه من خودم تو گهواره نوشتم دخترم اورد بالا و غلیظ بود ینی چیه که خیلی ها گفتن چیز خاصی نیست
خلاصه اومدم خونه یه دوره استامینوفن و شیافت گذاشتم براش ینی ۵ روز بعد از پنج روز ک قطع کردم باز دوباره تب و خلط های سبز می آورد بالا بردم ی دکتر دیگه همه چی براش گفتم ، دوتا شربت داد و آزیترومایسین چرک خشکن گفت اینا ۵ روز استفاده کن اگه خوب نشد باز پیگیری کن
گفت یه عکس از ریه اش بنویس گفت نمیخاد
چرک خشکن ۵ روز دادم روز ششم باز دوباره تب
تو این مدت بی قراری و گریه هاش تمومی نداشت روز ششم دومرتبه تب کرد گریه گریه هیچ جوره ساکت نمیشد نصف شب رفتیم بیمارستان آزمایش خون اورژانسی نوشت براش الهی بمیرم براش از دستای کوچولوش خون گرفتن جوابش ۲ساعت دیگه آماده شد برگه اوردیم نشون دادیم دوتا دکتر اونجا بود یکیش گفت عفونت تو خونش هست گفتم ینی چی گفت ی بیماری انگار داره
من اون لحظه با شنیدن این کلمه دنیا تو سرم خراب شد پاهام شل شد افتادم کف زمین فقط گریه میکردم گفتم خدا خودت این دخترو به من دادی چرا داری امتحانم میکنی چرا اذیتم میکنی یه دکتر دیگه اومد آزمایش دید گفت نه هیچی نیست ببرینش خونه گفتم آقای دکتر ینی چی چ جور ببرم خونه گفت ویروسه گفت خب پس داروی چیزی گفت ن چیزی نیاز نیس🙄🙄🙄جواب درستی بهمون ندادن و ما نگران
ازونجا با حال خراب خودمو شوهرم و بچه ام ک بی تاب بود رفتیم ی بیمارستان دیگه آزمایش دید گفت اره عفونت نشون میده داخل خونش برین فلان بیمارستان اونجا رفتیم گفت باید بستری بشه ولی برین بیمارستان دیگه ما اینجا اطفال نداریم

تصویر
۵ پاسخ

کدوم بیمارستانا رفتی؟

وای از پزشکای بی سواد بی حوصله توبه

وای خواهر اشکمو در آوردی چه دلی داری

چچقد سخت

وای چ دکترایی چقد خر بودن. خدا بهت صبر بده بتونی از پسش بربیای...خیلی سخته. بعدش چی شد

سوال های مرتبط

مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۲ ماهگی
پارت ششم
مدتی ام ک تو بیمارستان بود بازم اروم قرار نداشت شبا تا صبح من بقلش میکردم و تو راه رو راه میرفتم تمام پاهام زخم شده بودن دهانم زخم بود خون ریزیم شدید تر ولی خب فقط سلامتی بچمو میخاستم
دکترش ک دید بی تابی هاش تموم نمیشه گفت بهتره یه مشاوره قلب هم بشه گفتم ینی چی گفت با آمبولانس می برن مطب دکتر قلب اکو قلب ازش میگیره تا خیالمون راحت بشه این راه سختم عبور کردم و الهی هزاران بار شکر خدا مشکلی نداشت تا جواب کشت خونش اومد و مثبت شد من بقدری بی تاب و ناراحت بودم یه چشمم اشک یه چشمم خون آنقدر گریه زاری کرده بودم که از ریخت و قیافه افتاده بودم دکترش گفت آزمایش تکرار میکنیم دوباره ولی این بار ببرین بیرون از بیمارستان یه آزمایشگاه دیگه شاید اینجا اشتباه شده این کارو انجام دادیم و بعد ۴ روز جوابش اومد و منفی بود😍 آزمایش ادرار گرفتن که گفتن عفونت ادراری داره همون روز ک جوابش اومد اسهالش بیشتر شده بود با سرفه هاش ک دکتر اومد دیدش و ترخیص کرد من دیگه جونی تو هیکلم نبود بعد بیمارستان رفتیم خونه مادرشوهرم قرص خاب خوردم خابیدم تا شب بچمم سپردم یه مادرشوهرم ک مادرشوهرم میگفت وای این بچه ک سرفه داره
خانوما من با جزئیات مینویسم ک اگر این شرایط برا کسی پیش اومده از اینکه تو این راه چ چیزای پیش رو داره و آگاه باشه مثلا من برا اکو قلب یا اینکه دکتر جراح اومد خیلی نگران بودم ولی همه اینا برا این بود که مطمئن بشیم بچه مشکلی نداره
ادامه پارت بعد
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۲ ماهگی
پارت سوم
راستی قبل از اینکه استفراق همراه خلط بیاره بالا
شیرش ک می آورد بالا خیلی غلیظ بود ولی اینا که به دکتر میگفتم همشون میگفتن طبیعی تا اینکه افتاد رو دور اسهال با رنگ سبز
منه افسرده با یه بچه بی گناه و بی زبون که نمیدونستم چشه و داعم گریه و بی قراری
دکتر گفت با ماشین برین بیرون تا بخابه
این کارم کردیم ک هم‌چنان بی نتيجه الهی براش بمیرم خیلی اذیت شد😓
یه شب بدتر از همیشه بود بی تابی هاش شیرهم نمی‌خورد به شوهرم گفتم فک کنم گلوش درد میکنه گفت عیب رو بچه نزار اون شب من گریه آوین گریه همینجور بقلش میکردم میگفتم مامان تو چته چرا آروم نمیشی چرا ساکت نمیشی خودمم بی خواب بودم خیلی بیحال بود بدنم  تا دم صبح همین داستان بود ، دم صبح حس کردم بدنش داغه پوشکش باز کردم هر کاری کردم ساکت نشد که نشد چند قطره استامینوفن دادم تا ظهر دیدم بدتر شد
شوهرم بقلش کرد گفت داغه بپوش ببریمش دکتر
رفتیم بیمارستان امام حسین مخصوص کودکان تبش ۳۸ بود بعدم فقط دست گذاشت رو شکمش گفت داغه استامینوفن نوشت گفت همینو ۴ ساعتی بده کافیه این دکتر الاق حتی گلو این بچه چک نکرد
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۲ ماهگی
پارت هفتم
وقتی مرخص،شد رفتیم خونه مادرشوهرم تا شب و شب برگشتیم خونه خودمون تا اومدم داخل خونه گریم گرفت یاد تموم این مدت ک بچم مریض بوده و گریه میکرده چقدر اذیت شده بود ولی اشک شوق بود خیلی خوشحال بودم ازینکه دخترم خوب شده دختری ک خدا با نذر و نیاز بهم داد
کل لباسای ک تو بیمارستان استفاده شده بود و من جمع کردم دوست نداشتم اونا دیگه استفاده کنم و لباس جدید براش سفارش دادم تقریبا سه روز اول ک مرخص شد با اینکه هنوز سرفه داشت خیلی بچم خوب بود دست و پا میزد بازی می‌کرد شیر میخورد میخابید بیدار میشد من اصلا متوجه اش نمیشدم ساکت بود ینی الان متوجه شدم که بچم حتی کولیکی هم نبود🥲 و چقدر قطره الکی به خورد این بچه دادن،
تا اینکه سرفه هاش شدید تر شد خس خس میکرد و تب کرد دو مرتبه باز دوباره بی تابی و بی خوابی هاش رفتیم همون بیمارستان اورژانس آزمایش و خلاصه پرونده بردیم دکتر اورژانس دید گفت بزار تبش بگیرم تبش ۳۸ بود گفت چون تب داره باید دوباره بستری بشه
مامان ماهک مامان ماهک ۵ ماهگی
#پارت سوم زایمان
همسرم گفت باشه هرچیزی لازم داشتی بهم بگو منم اومدم داخل لباسام و در آوردم دمپایی پوشیدم از استرس داشتم میلرزیدم دکترم گفت چیه دخترم گفتم استرس دارم و میترسم داشتم گریه میکردم بغلم کرد گفت عزیزم نگران نباش من اینجام پیشت اما همچنان من داشتم گریه میکردم گفتم میشه گوشیم پیشم باشه همه گفتن نه و اینا دکترم گفت بیار با خودت عیب ندارع منم خوشحال شدم رفتیم داخل بخش زایمان گفت بخواب خوابیدم رو تخت پرستار اومد خون گرفت و سرم وصل کرد و دید من گریه میکنم گقت چرا گریه می‌کنی عزیزم گریه نکن گفتم استرس دارم گفت نداشته باش ما همه اینجاییم اون که رفت منم زنگ زدم به خواهرم دید دارم گریه میکنم گفت چیشده گفتم اجی بستری کردن من میترسم استرس دارم گفت نترس اجی جون من میام گفتم کجایی گفت خونه ام پرندم اسنپ میزنم الان میام گفتم باش ساعت شیش و نیم بستری شدم من کیسه آبمو پاره کردن آمپول فشار زدن تا ساعت هشت بود خواهرم اومد می‌خواست بیاد داخل نمیزاشتن دکترم دید من حالم بده گفت چی میخوای گفتم ابجیم بیاد پیشم🥺😭
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۲ ماهگی
پارت پنجم
رفتیم بیمارستانی که گفتن اونجا تا ازمایشو و بی قراری هاش دیدن بستری کردن بچمو
اولین کاری ک کردن بردن از دستش خون گرفتن رگ گرفتن از پاش که برای زره زره اشک هاش من آب شدم آنقدر کوچولو بود ک از،دسش نشد رگ پیدا بشه زدن رو پاش من پیر شدم این مدت
آزمایش خون رو دوباره تکرار کردن
سونوگرافی از شکمش هم انجام دادن
از ریه هاشم عکس گرفتن که الحمدالله مشکلی نداشت و منتظر بودم تا جواب آزمایش کشت خون بیاد
از همه بدتر این بود که پاش تکون میخورد و باعث می‌شد رگش خراب بشه شب و نصف شب می بردن برا رگ گرفتن ب منم اجازه نمیدادن برم داخل هر دفعه هم کلی اذیتش میکردن 😓
شیفت پرستارا ک عوض شد پرستار دختر من داشت شرح حالش برا سر شیفت و اینا میگفت اسم جراح رو من شنیدم از پرستاره پرسیدم جراح چرا گفت باید مشاوره جراح بشه گفتم چرا گفت دکترش گفته دیدین که جواب درستی ام به آدم نمیدن ؟؟
خلاصه همون روز جراح اومد سنش از من پرسید و نگاه کرد ب پرستاره گفت کنسله گفتم چی کنسله خندید گفت هیچی میخاستم بگیرمش برا پسرم اما سنشون ب هم نمیخوره بعد رفت سراغ دخترم دست زد رو شکمش اینا بعدم رفت و من باز سوال برام پیش اومد و نگران سِرُم هم به دست دخترم بود نمیتونستم برم سمت دکتره که دیدم دکتره داشت رد میشد گفتم آقای دکتر تروخدا میشه یه لحظه بیایین اومد گفتم من خیلی نگرانم چیزی شده سونو دخترم ک خوب بود چرا شما معاینش کردین گفت ما حدس زدیم پیچیدگی روده داشته باشه که نه چیزیش نیست نگران نباش
مامان کوروش مامان کوروش ۴ ماهگی
فردا بهداشت باز میشه به نظرتون؟ واکسن ۲ ماهگی تا کی وقت دارم بزنم؟


واکسن ۲ماهگی واسه ما داستان شده 🫠
۵شنبه رفتیم فکر میکردم فقط شناسنامه باشه اوکیه 😅 گفت کارت واکسن 😐 گفتم نیاوردم ولی تاریخ تولدش مشخصه دیگه امروز ۲ ماهشه...بخدا روز قبلش زنگ زدم گفتم چیا لازمه با حرص گفت واسه واکسن که زنگ نمیزنن وقتش شد بیار🥲 خب من بار اولم بود بلد نبودم....خلاصه قبول نکردن ، شوهرمو فرستادن خونه نتونسته بود پیدا کنه پشت تلفن هم فوش داد گفت بگو کپک‌قیزی ما دیوونه‌ایم بچه خودمون تو خطر بندازیم واسه چی کلاس میاین یه واکسنو نمیزنین 😅 خلاصه حس کردم زنه شنید‌...گفت برگه شنوایی سنجی‌ هم میخاد ، گفتم تو بیمارستان براش انجام داده بودن گفت نه بهمن انجام نمیده اگه نبردینش باید ببریدش، نمیزنم....خلاصه گفتم میبرم بخدا، تو این سرما آوردمش توروخدا بزن 🥺 نزد که نزد
ما هم‌ که دیگه از خونه اومده بودیم بیرون رفتیم خونه پدرشوهرم اینا سر زدیم

فرداش جمعه بود
شنبه از خونه دراومدیم که بریم شنوایی‌سنجی به شوهرم گفتم زنگ بزن بهشون بخدا این نکبتا نیستن 🫠 زنگ زد گفت دستگاه موسوی خراب شده😅 ۲تا مرکز دیگم‌ نبودن 😐 خلاصه رفتیم یه دور گاوازنگ و برگشتیم خونه
بالاخره دیروز بردیم شنوایی سنجی و بعدش رفتیم بهداشت 😍 و بهداشت بسته بود 😑😑
امروزم بستس 🤦🏻‍♀️ نکبتا