پارت سوم
راستی قبل از اینکه استفراق همراه خلط بیاره بالا
شیرش ک می آورد بالا خیلی غلیظ بود ولی اینا که به دکتر میگفتم همشون میگفتن طبیعی تا اینکه افتاد رو دور اسهال با رنگ سبز
منه افسرده با یه بچه بی گناه و بی زبون که نمیدونستم چشه و داعم گریه و بی قراری
دکتر گفت با ماشین برین بیرون تا بخابه
این کارم کردیم ک هم‌چنان بی نتيجه الهی براش بمیرم خیلی اذیت شد😓
یه شب بدتر از همیشه بود بی تابی هاش شیرهم نمی‌خورد به شوهرم گفتم فک کنم گلوش درد میکنه گفت عیب رو بچه نزار اون شب من گریه آوین گریه همینجور بقلش میکردم میگفتم مامان تو چته چرا آروم نمیشی چرا ساکت نمیشی خودمم بی خواب بودم خیلی بیحال بود بدنم  تا دم صبح همین داستان بود ، دم صبح حس کردم بدنش داغه پوشکش باز کردم هر کاری کردم ساکت نشد که نشد چند قطره استامینوفن دادم تا ظهر دیدم بدتر شد
شوهرم بقلش کرد گفت داغه بپوش ببریمش دکتر
رفتیم بیمارستان امام حسین مخصوص کودکان تبش ۳۸ بود بعدم فقط دست گذاشت رو شکمش گفت داغه استامینوفن نوشت گفت همینو ۴ ساعتی بده کافیه این دکتر الاق حتی گلو این بچه چک نکرد

تصویر
۶ پاسخ

الهی بمیرم برای این کوچولو
و برای دکترایی که هیچی‌ سرشون نمیشه واقعااا متاسفم

الهی بگردم براش

الهی عزیزم

ببرش یه متخصص مطب شخصی من هرموقع میبرم گوشاشو چک میکنه گلوشو چک میکنه شکمشو فشار میده چک میکنه لگنشو چو میکنه تبشو میگیره کلا از سر تا پای بچه رو معاینه میکنن

الهی بمیرم ...فقط بگو حالا حالش خوبه

لطفاً درخواست بدین ♥️😍

سوال های مرتبط

مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۴ ماهگی
پارت دوم
تا اینجاش قسمت خوبه داستان بود
خودم که تا الان خون ریزی دارم و آنقدری ک جوش و حرص خوردم وقت نکردم ب خودم برسم چهره ای بی جون و رنگ و رو رفته ماه اول ۳۰ کیلو کم کردم🥲
تقریبا از ۱۴روزگی دخترم خیلی گریه و بی تابی میکرد جوری جیغ میزد گه کبود میشد و منه مادر که نمیدونستم بچم چشه دردش چیه هرجور قطره و شربت دل دردی امتحان کردم که شاید کولیک داره
تا متوجه شدم دخترم سرفه میکنه بشوهرم گفتم گفت میگن سرفه طبیعی تو نوزاد ها
ولی من ک مادر بودم میدونستم این سرفه با سرفه هتی طبیعی فرق داره
بردیم دکتر چک کرد گفت هیچیش نیست فقط بینی هاش خالی کن منم خوشحال شدم که اگ چیزیش نیست پس کولیک داره
اومدیم خونه و از سر شب ک میشد باز همون اش و کاسه این بچه جیغ و گریه اصلا نمیخابید اروم قرار نداشت همه راهی امتحان کردیم برا خوابوندن ولی در حد چند دقیقه بود من روز به روز بی حال تر این بچم روز ب روز بدتر تا اینکه استفراق میکرد همراه با خلط سبز و من همینجور میزدم تو سرم که این چشه من چکارش کنم دومرتبه بردم دکتر گفت نه چیزیش نیست گلوش هم چرک نداره
اینم بگم من هر بار رفتم دکتر متخصص بودن ها ولی ب این نتیجه رسیدم ک ديگه عمومی و متخصص فرقی نداره
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۴ ماهگی
پارت هفتم
وقتی مرخص،شد رفتیم خونه مادرشوهرم تا شب و شب برگشتیم خونه خودمون تا اومدم داخل خونه گریم گرفت یاد تموم این مدت ک بچم مریض بوده و گریه میکرده چقدر اذیت شده بود ولی اشک شوق بود خیلی خوشحال بودم ازینکه دخترم خوب شده دختری ک خدا با نذر و نیاز بهم داد
کل لباسای ک تو بیمارستان استفاده شده بود و من جمع کردم دوست نداشتم اونا دیگه استفاده کنم و لباس جدید براش سفارش دادم تقریبا سه روز اول ک مرخص شد با اینکه هنوز سرفه داشت خیلی بچم خوب بود دست و پا میزد بازی می‌کرد شیر میخورد میخابید بیدار میشد من اصلا متوجه اش نمیشدم ساکت بود ینی الان متوجه شدم که بچم حتی کولیکی هم نبود🥲 و چقدر قطره الکی به خورد این بچه دادن،
تا اینکه سرفه هاش شدید تر شد خس خس میکرد و تب کرد دو مرتبه باز دوباره بی تابی و بی خوابی هاش رفتیم همون بیمارستان اورژانس آزمایش و خلاصه پرونده بردیم دکتر اورژانس دید گفت بزار تبش بگیرم تبش ۳۸ بود گفت چون تب داره باید دوباره بستری بشه
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۴ ماهگی
پارت چهارم
با جزئیات مینویسم ک اگر خداب نکرده کسی بچش اینجوری پیگیری کنه من خودم تو گهواره نوشتم دخترم اورد بالا و غلیظ بود ینی چیه که خیلی ها گفتن چیز خاصی نیست
خلاصه اومدم خونه یه دوره استامینوفن و شیافت گذاشتم براش ینی ۵ روز بعد از پنج روز ک قطع کردم باز دوباره تب و خلط های سبز می آورد بالا بردم ی دکتر دیگه همه چی براش گفتم ، دوتا شربت داد و آزیترومایسین چرک خشکن گفت اینا ۵ روز استفاده کن اگه خوب نشد باز پیگیری کن
گفت یه عکس از ریه اش بنویس گفت نمیخاد
چرک خشکن ۵ روز دادم روز ششم باز دوباره تب
تو این مدت بی قراری و گریه هاش تمومی نداشت روز ششم دومرتبه تب کرد گریه گریه هیچ جوره ساکت نمیشد نصف شب رفتیم بیمارستان آزمایش خون اورژانسی نوشت براش الهی بمیرم براش از دستای کوچولوش خون گرفتن جوابش ۲ساعت دیگه آماده شد برگه اوردیم نشون دادیم دوتا دکتر اونجا بود یکیش گفت عفونت تو خونش هست گفتم ینی چی گفت ی بیماری انگار داره
من اون لحظه با شنیدن این کلمه دنیا تو سرم خراب شد پاهام شل شد افتادم کف زمین فقط گریه میکردم گفتم خدا خودت این دخترو به من دادی چرا داری امتحانم میکنی چرا اذیتم میکنی یه دکتر دیگه اومد آزمایش دید گفت نه هیچی نیست ببرینش خونه گفتم آقای دکتر ینی چی چ جور ببرم خونه گفت ویروسه گفت خب پس داروی چیزی گفت ن چیزی نیاز نیس🙄🙄🙄جواب درستی بهمون ندادن و ما نگران
ازونجا با حال خراب خودمو شوهرم و بچه ام ک بی تاب بود رفتیم ی بیمارستان دیگه آزمایش دید گفت اره عفونت نشون میده داخل خونش برین فلان بیمارستان اونجا رفتیم گفت باید بستری بشه ولی برین بیمارستان دیگه ما اینجا اطفال نداریم
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۴ ماهگی
پارت ششم
مدتی ام ک تو بیمارستان بود بازم اروم قرار نداشت شبا تا صبح من بقلش میکردم و تو راه رو راه میرفتم تمام پاهام زخم شده بودن دهانم زخم بود خون ریزیم شدید تر ولی خب فقط سلامتی بچمو میخاستم
دکترش ک دید بی تابی هاش تموم نمیشه گفت بهتره یه مشاوره قلب هم بشه گفتم ینی چی گفت با آمبولانس می برن مطب دکتر قلب اکو قلب ازش میگیره تا خیالمون راحت بشه این راه سختم عبور کردم و الهی هزاران بار شکر خدا مشکلی نداشت تا جواب کشت خونش اومد و مثبت شد من بقدری بی تاب و ناراحت بودم یه چشمم اشک یه چشمم خون آنقدر گریه زاری کرده بودم که از ریخت و قیافه افتاده بودم دکترش گفت آزمایش تکرار میکنیم دوباره ولی این بار ببرین بیرون از بیمارستان یه آزمایشگاه دیگه شاید اینجا اشتباه شده این کارو انجام دادیم و بعد ۴ روز جوابش اومد و منفی بود😍 آزمایش ادرار گرفتن که گفتن عفونت ادراری داره همون روز ک جوابش اومد اسهالش بیشتر شده بود با سرفه هاش ک دکتر اومد دیدش و ترخیص کرد من دیگه جونی تو هیکلم نبود بعد بیمارستان رفتیم خونه مادرشوهرم قرص خاب خوردم خابیدم تا شب بچمم سپردم یه مادرشوهرم ک مادرشوهرم میگفت وای این بچه ک سرفه داره
خانوما من با جزئیات مینویسم ک اگر این شرایط برا کسی پیش اومده از اینکه تو این راه چ چیزای پیش رو داره و آگاه باشه مثلا من برا اکو قلب یا اینکه دکتر جراح اومد خیلی نگران بودم ولی همه اینا برا این بود که مطمئن بشیم بچه مشکلی نداره
ادامه پارت بعد
مامان فنچ مامان فنچ ۶ ماهگی
تجربه سزارین 3

نهایتا تو هفته 33 از بیمارستان شیراز مرخص شدم با آب دور جنین 7 و برگشتم بندرعباس و رفتم پیش دکتر خودم و گفت دیگه صلاح نیست بچه رو نگه داری و ممکنه آسیب ببینه و برای 34 هفته و یک روز ختم بارداری داد.

تنها شانسی که آورده بودم این بود که بچه بریچ بود و نچرخیده بود و سزارین اجباری بودم.

دکترم واقعا فرشته بود و باهام راه اومد و وقتی فهمید استرس عمل رو دارم گفت ساعت 9 صبح بیا بیمارستان تا 9 و نیم عملت کنم که خیلی تو محیط بیمارستان استرس نگیری ❤️

ازش خواستم سوند رو هم تو اتاق عمل بذارن که قبول کرد،خلاصه اینکه 8 مهر ماه ساعت 9 رفتم بیمارستان و و آزمایش های مورد نیاز رو گرفتن و تا حاضر شدم برم اتاق عمل شد ساعت 10 و 30، وارد اتاق عمل شدم، همه با روی خوش و مهربون منتظرم بودن، دوتا خانوم اومدن برام سوند گذاشتند و خب واقعا این مرحله برای من دردناک بود و بعد دکتر بیهوشی اومد و بهم گفت بشینم تا بی حسم کنه، امپول بی حسی اصلا درد نداشت ،فقط یه حس بد داشت، من بعد بی حسی بشدت بی قرار شدم و همش میگفتم بیهوشم کنید، اما دکترم گفت اول بچه رو ببین بعد میگم داروی خواب آور بهت بزنن، پسرم ساعت 10 و 45 به دنیا اومد و مستقیم بردنش nicu 😢

و منم رفتم ریکاوری، چون بی حس بودم درد نداشتم اما بشدت بی قرار بودم و همش میگفتم یه کار کنید من بخوابم ، درخواست پمپ درد دادم و دکترم هم برام یه مسکن قوی نوشت که بلافاصله بعد تزریقش بی قراریم کم شد و رفتم تو حالت خواب و بیداری،
یبار توی ریکاوری ماساژ رحمی گرفتم که با اینکه هنوز بی حس بودم اما وحشتناک درد داشت و یه جیغ بلند زدم 😶 و بعد هم منتقل شدم به بخش و اونجا هم درد هام رو شیاف و پمپ درد کنترل میکردم.
مامان کیاشا مامان کیاشا ۴ ماهگی
امروز پسرمو ختنه کردیم😭😭
خیلی تجربه سخت و تلخی بود...
دکتر اومد خونه خودم ک نموندم رفتم خونه داداشم، مامانم و بابام و داداشم بالاسرش بودن... موقع جراحی چیزی حس نکرده بود بخاطر بی حسی ولی بعد ک سِرش باز شد گریه های شدیدش شروع شد🥺💔
قلبم تیکه پاره بود اصن اروم نمیشد بغل مامانم خواهرم خودم...
من ک فقط گریه میکردم بغلشم میکردم بدتر گریه میکردم مامانم میومد میگرف ازم تا ارومش کنه... تا اینکه بهش استامینوفن دادم یکم اروم شد خوابش برد نیم ساعت نشد دوباره بیدار شد و دوباره گریه های شدید🥺😭
الهی بمیرم براش صداش بچم گرف انقد گریه کرد😭😭
تصمیم خودم بود این سن ختنه کنیم من میخواستم وقتی ده روزش بود انجام بدیم پدرم اجازه نداد گف کوچیکه دکترشم گف ۵ کیلو باشه حداقل دیگ موند ۴۹ روزگیش...
خیلی سخته واسه مادر نصف عمرم رف فقط میگفتم خدایا جون منو بگیر دردشو بده ب من ولی بچم چیزیش نشه😭
فلن با استامینوفن و شیاف ارومه و میخوابه ولی من هی یاد گریه هاش میوفتم بازم گریم میگیره و میخام بمیرم😭😭
مامان یونس مامان یونس ۳ ماهگی
مامانای عزیز امروز وسرمو ختنه کردم وای که نگم چقدره بده 🥲💔بچم هلاک شد ازبس گریه کرد از تجربیاتم بخام بگم اینکه دکترش بد نبود اول پماد بیحسی زد که وقتی با سوزن بی حسی زو تزریق میکنن درد کمتری داشته باشه ولی وقتی میخاستن آمپول بی حسی تزریق کنن کلی بچم گریه کرد جوری که منو همسرمم داشتیم اشک میریختیم برای بعد زیر پوستش خیلی عفونت جمع شده بود که دکترش گفت برای همیناس بچه رشد نمیکنه و گریه میکرد خلاصه که بعد چندتا بخیه بی حسی رفت پسرم دوباره شروع کرد ب گریه و همسرم ب دکتر گفت باز بی حسی بزن و وقتی بی حسی تزریق می‌کرد دوبرابر گریه میکرد وقتی با بی حسی آروم تر میشد خلاصه از تجربیاتم بگم اینه قبل از شروع ختنه یعنی نیم ساعت قبلش بهش استامینوفن بدین و ۱۵دیقه تا ۲۰دیقه قبلشم شیر بدین ک شمکشم سیر باشه ضعف نکنه از گریه و حتمن شیر براش درست کنیم حین عمل بدین بخوره و با بچتون کلی حرف بزنید خیلی تاثیر داره روی آروم شدنش و آخرین موردم اینکه حلقه بندازین براش من خودم براش بخیه زدم خیلی طول کشید و بچم اذیت شد ولی حلقه زود تموم میشه و بچه کمتر اذیت میشه