۵ پاسخ

تنها اصلا بازی نمیکنه توهمه بازیهاش باید باشم کلافه شدم پشیمون شدم از بچه داشتن

من ازاول زیاد بغلش نکردم
زیاد به گریه هاش تکیه نکردم
زیاد کنارش ننشستم سعی کردم روز به کارخودم مشغول باشم
الانم ازصبح تاشب که باباش بیاد تنهاییم خودش بازی میکنه مشغوله نهایت حوصله اش سربره بیاد ازم خوراکی بخاد
و وقت خوابش باشه
وگرنه همون توآشپزخونه هم یه کشو مخصوص ظرف ژله و قالب اینادارم باهاشون مشغول میشه کنارم.

وای دارم برای این موضوع میمیرم دلم میخواد خودمو انقدر بزنم تا خال شم این چسبیدن و مامان مامان گفتن هلاکم کرده بازی چیه فقط میگه گوشی بده تلویزیون بزار اونم باید بشینم ببینم باهاش

ولی به محض اومدن باباش
میچسبه بهش که باهم بازی کنن
اصلا امونش نمیده بدبختو🤣

قبل بچه دوم تایم خیلی بیشتری بازی میکردم ولی از بعد زایمانم ۱,۲ساعت شاید بشه

سوال های مرتبط

مامان آواز مامان آواز ۲ سالگی
تاپیک سوم: راه‌حل
کودک در 2 سالگی از لحاظ روحی نیاز داره روزی نیم ساعت با مادر بازی کنه، ولی نیم ساعت باکیفیت. یعنی تمام مدت فقط با کودک بازی کنی و حتی یه لباس تا نکنی (چون لباس تا کردن جزء کارهای خودت محسوب میشه نه بازی با کودک!). میتونی به شیوه میررینگ بازی کنی. یعنی از جملاتی که بچه میگه، یک جمله رو انتخاب و اونو تکرار کنی. مثلا بچه میگه: بیا با لگو قرمز خونه بسازیم. شما بگی: آخجون! میخوایم با لگو قرمز خونه بسازیم. اینجوری بچه میفهمه که همه حواس شما پیش اونه.
در رابطه با من، چون طلاق گرفتم و آواز نمیتونه هر روز پدرش رو ببینه، روانشناس گفت روزی یک ساعت بازی باکیفیت براش کافیه. حالا من چکار کردم؟
به ازای هر 1.5 یا 2 ساعتی که با آواز بازی میکردم، یه ربع میرفتم سراغ یه کار دیگه. مثلا از 5 بازی شروع میشد، من از ساعت 6:15 بهش میگفتم که دو تا دیگه بازی کنیم، بعد من میخوام ظرفها رو بشورم. این جمله رو چند بار تکرار میکردم، و ساعت 6:30 میرفتم سراغ ظرفها. بعد شستن ظرفها، دوباره برمیگشتم سراغ بازی با آواز.
آواز چکار می‌کرد ؟ جیغ میزد و گریه می‌کرد که بیا بازی کنیم. دفعه اول حدود 20 دقیقه گریه کرد.
حدود یک هفته ده روزی اوضاع همین بود. به مرور میزان کارها روبیشتر کردم. یعنی اگر روز اول یه ربع پیشش نبودم، به مرور این زمان شد نیم ساعت و به یک ساعت رسید.
اون یک هفته اول دهنم سرویس شد! به معنای واقعی کلمه نسبت به صدای آواز حساس شده بودم. انقدر گریه شنیده بودم که دوست داشتم سکته کنم، چند روز برم بیمارستان فقط برای اینکه دیگه صدای گریه نشنوم!!!

ادامه در کامنت
مامان آقا مهرداد مامان آقا مهرداد ۲ سالگی