چقدر سختی کشیدم تو بارداری ، از ماه سوم سرکلاژ شدمو شیش ماه تو رختخواب خوابیدم تا دستشویی و حموم پنج ثانیه راه بود ده دقیقه طول میکشید برسم انقدر که آروم میرفتم . تو حموم فقط سه دقیقه حق داشتم بمونم بخار اب برام ضرر داشت . هر روز یه آمپول به بازوم میزدم شبی یدونه شیاف هفته ای یدونه آمپول عضلانی . هی خدا بزرگیتو شکر هر روز با ترس از دست دادنش برام میگذشت . الان که نگاش میکنم میگم ارزششو داشت خدایا شکرت😍🥹

خدا برات نگهداره ایشلا دوماد شدنشو ببینی 🩷

عزیزم منم همینا رو گذروندم ... یکسال از همه خانوادم دور بودم فقط توی خونه بودم از قبل بارداری تا سه روز قبل از زایمان این آمپولا و شیاف رو میزدم ..نگهشون داشتم آمپولا رو..

عزیزم😍خدا حفظش کنه برات دومادیشو ببینی انشالله

خدا حفظش کنه
دقیقا منم اینطور بود با ایت تفاوت ک روری ۳ تا شیاف و روزی دوتا امپول پروژسترون و ی آنوکساپارین میزدم

خدا حافظ ونكهدارش باشع انشاالله

خداروشکر ک نتیجه ی زحماتتو دیدی شماهایی ک اینجوری با سختی بچه دار شدید بیشتر قدرشو میدونید...کلن آدمیزاد همینه هرچیزی ک با سختی ب دست بیاره بیشتر قدر میدونه اونی ک آسون و راحت ب دست میاره فک میکنه همیشه هست

خدا حفظش کنه براتون

آخی عزیز دلم 🥰😍

خداروشکر
خدا حفظش کنه براتون ❤️

دقیقااا منم همین شرایطو داشتم امپول هفتگیو ک میزدن برام انقدر درد داشت نیم ساعت تو همون حالت خشک میشدم
شوهرم صبح میرفت اب و غذا میذاشت کنارم غذای سرد و اب گرم میخوردم چون نمیتونستم از جام بلندشم
وقتایی ک میرفتم دکتر پشت ماشین دراز میکشیدم افتاب میخورد بهم کیف میکردم برام ی تفریح بزرگ ب حساب میومد
و هیچ وقتم فکر نمیکردم بتونم بچمو نگه دارم تا اخر بارداری

خدا حفظش کنه برات🧡

قربون قدو بالات برم من