۷ پاسخ

مثه دخترم ک امشب کرانچی برداشت از پیش باباش خفه شده بود بچم عوق میزد دستمو داخل دهنش کردم دراوردم نفسش راست شد بچم

خدا سر هیشکی نیاره منم چند باری نجاتش دادم یه بار انقدر ترسیدم جز شیر هیچی نمیدادم بخوره

منم اینو تجربه کردم خدایا الانم یادم میاد اشکم میاد دوباره

من این حسو خیلی تجربه کردم شیر میپرید گلوش هنوزم میپره اینقدر جیغ میزنه گریه میکرددد

اخخخ دقیقا خیار یکبار پرید گلوی بچم ماهم مردیم از ترس

ای وای اولیدیم 🥲
خدایی نکرده اینجور مواقع دست تو گلوش نکن از پاهاش بگیر بزن رو کمرش فوری میاو بیرون هر چی که گیر کرده

این صحنه بدترین چن بار واسه دخترم اتفاق افتاده

سوال های مرتبط