تجربه زایمان طبیعی پارت۲
بعدازاینکه دکتر خودم اومد بالا سرم معاینم‌کرد گفت کیسه ابشو بزنید و‌کیسه ابمو پاره کردن ومن ازدرد فقط مرگ‌میخواستم و تاحدتوان جیغ میکشیدم دیگه سریع بردنم اتاق زایمان بیحسیدنخاع برام زدن دردام رفت وبعد ۲ساعت‌گفتن فول شدی زوربزن ومن چون دردام دوباره اوج گرفته بودن نمیتونستم زور بزنم اثر بیحسی کامل رفته بود باکلی تلاش زور زدن وگریه کردن دوباره اومدن معاینه گفتن سربچه نیومده زور بزن منم نمیتونستم و فقط التماسشون میکردم یکاری کنن دیگه زنگ زدن دکترم اومد بالاسرم خودش ودوباره معاینه شدم گفت ن فول نشده هم ضربان قلب خودم رفته بود بالا به علت فشار زیاد هم بچه کامل افت کرد دیگه گفت سریعا ببرینش اتاق عمل واسه سزارین اورژانسی و منم کامل بیحال و رنگ‌رو رفته شده بودم‌وتواوج درد بودم و فقط جیغ میزدم
خلاصه ویلچر اوردن‌و‌ماما سریع برام سوند وصل کرد و منو رو‌ویلچر گذاشتن‌و بردن اتاق عمل و یه دکتر سن بالا بود و دکتر خودم با چندتا پرستار سریعا همه چیو اماده‌کردن واسه عمل

۴ پاسخ

طالقانی بودی عزیزم ؟؟؟
لعنت بهشون چقدر اذیت شدی با این سن کمت بمیرم برات 😔

خیرنبینن آخه چرا این همه عذاب کشیدی آخرم اینجوری شد😔😔😔😔😔

عزیزم🥺

خداروشکر بچتو بسلامتی بغل کردی خوش قدم باشه

سوال های مرتبط

مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
بیشتر از سه سانت باز نمیشدم دردامم منظم و شدید تر شده بود فشار امپولو زیاد کردن من دردام دیگه غیر قابل تحمل شده بود همش گریه میکردمو تقاضای اپیدورال
گفتن باشه میزنیم برات ولی قبلش اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی منم داشتم انگار جون میدادم انقدر حالم بد بود گذاشتن مامانم بباد پیشم و کمرمو مالش بده اگه مامانم پیشم نبود تا حالا مرده بودم🥺
دردام وحشتناک شده بود همش میگفتن زور بزن سر بچه رو ببینیم بعدش بریم اتاق زایمان منم دیگه جونی برام نمونده بود که زور بزنم مقعدم فشار بدی بهش میومد همش داد میردم دارم دسشویی میکنم میگفتن فقط زور بزن
بچه هیچ جوره پایین نمیومد ولی فول شده بودم همش بالا سرم جمع شده بودن منم داد میزدم منو ببرین سزارین ولی انگار نه انگار
مامانم از به طرف گریه میکرد خودکم از یه طرف داشتم میمردم ولی انقدر ظالم بودن منو نذاشتن برم عمل از حرفاشون متوجه شدم لگنم تنگه نمیتونم طبیعی زایمان کنم ولی دیگه بردنم اتاق زایمان...
مامان آروین مامان آروین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
#پارت اول
۳۹هفته۲روزبودم نصف شب ازدردپایین شکم بیدارشدم دردام هر۵دقیقه یکبار بود ولی دردقابل تحملی بود رفتم بیمارستان صبحساعت۷ معاینم کردن گفتن ۳سانتم وبستریم کردن قراربود آمپول فشاربزنن دردام بیشترشه ولی بعدیه ساعت دردای خودم بیشتروبیشترشد ساعت۱۲اینا۵سانت شدم دردام دیگه برام قابل تحمل نبود بردن اتاق زایمان برام بیدردی زدن بعداون تا دوساعت نسبت دردام کم بودن ولی دهانه رحمم باز نمیشد دکترم گفت بیدردی روقطع کنن تا زایمانم پیشرفت کنه همین که قطع کردن دیگه باز تحمل درد برام سخت شد فقط جیغ میزدم هردودقیقه یبار انقباض داشتم با ورزش واینا بزور خودمو۷سانت رسوندم بعدش بازم برام بیدردی زدن ولی زیاد اثرنداشت دردام زیاد بود تاساعت۷دردکشیدم و۱۰سانت شدم دکترم معاینه کرد گف اصلا سربچه نمیاد پایین یچیزی جلو رحمتو گرفته باید زودببرمت سزارین خلاصه بعد کلی درد اورژانسی بردنم سزارین شدم
حین عمل هم فهمیدن که بندناف دودوردورگردن بوده همون نمیذاشته سربچه پایین بیاد
عملمم خوب بود دردزیادی نداشت فقط باراول که میخواستم ازتخت بیام پایین یکم دردداشتم بعدش خوب بود همه چی ازهمون روز اولم حموم وپوشک عوض کردن رو خودم انجام دادم
مامان آقا معراج مامان آقا معراج ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
صبح روز بعدش ساعت ۶ اومدن آمپول فشار زدن رفته رفته دردام داشت شروع می‌شد دیگه همش میومدن معاینه میکردن منم دردام بیشتر می‌شد کیسه آبمو پاره کردن دردام شده بودن ساعت ۱۲ ظهر هر چهار دقیقه ای یه بار ک ازشدت درد گریه میکردم معاینه کرد گفت سر بچه کاملا پایینه ولی دهانه رحمت دوسانت بیشتر باز نشده تا شد ساعت یک اومدن ان اس تی گرفتن گفت خوب نیس دکتر اومد دوباره گرفت گفت خوب نیست گفت میترسم بند ناف دور گردن بچه باشه از طرفی هم افت ضربان قلب داشت خلاصه اینکه من دردام منظم شده بود و چه درد میکشیدم ک گفت آماده ش کنید برای سزارین اورژانسی بیشتر از این میترسم صبر کنم دیگه سریع اومدن سوند وصل کردن بر خلاف اینکه همه از سوند غول ساخته بودن ققط یکم سوزش داشت سریع سوار ویلچر شدم رفتم اتاق عمل گفت بشین رو تخت سرتم خم کن پاهام بهم نزدیک کن میخاهیم دارو بزنیم ب بدنت دیگه خدایی اون آمپول هم آنچنان درد نداشت یکم سوزش داشت یهو دیدم دارم داغ میشم خابوندنم پرده کشیدم گفتم منم هنوز بی حس نشدم شروع نکنید گفت باشه چند دقیقه بعد دیدم صدای ب گریه بچه داره میاد انشالله قسمت همه چشم انتظارا پسرمو نشونم دادن دیگه بردنش منم عمل خیلی سریع تموم شد رفتم ریکاوری پسرمم آورد یکم بهش شیر داد رفت بعد یکی دو ساعتم بردنم تو بخش دیگه نمیدونم چی یگم😂😂
مامان علیرضا مامان علیرضا ۱۰ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم🤭
دوشنبه هفته ی چهلم کامل میشد دکترم با وجود فشار خون بالا اصرار داشت به طبیعی ولی من اصلا درد و انقباض نداشتم گفت ناشتا بیا شاید سزارین بشی..منم ناشتا رفتم بیمارستان و تا کارام انجام شه ساعت ۹ بستری شدم ساعت ۱۰ سرم زدن و امپول فشار...معاینه هم شدم کامل بسته بودم‌و بدون درد...تا ساعت ۱۲ یه سانت باز شدم دکتر گفت ابمیوه و خرما بخور که قوت داشته باشی...دو ساعت بعد دوباره اومد معاینه کرد گفت همون یک سانتی تا فردا طول میکشه زایمان کنی و راه برو اینجا...پاشدم راه رفتم و اومدم دراز کشیدم‌ان اس تی رو دوباره وصل کردن ده دقیقه گذشت پرستار اومد نوار رو نگاه کرد رنگش پرید بدو رفت دکترو صدا کرد و دوتایی رفتن بیرون از اتاق ...منم خیلی ریلکس داشتم نگاه میکردم😂🤦‍♀️پرستار با دوتا ماما اومدن یکی سوند وصل میکرد اون یکی سرم رو کشید یکی سرم جدید زد منو نشوندن رو ویلچر و گفتن باید سریع بریم اتاق عمل قلب بچه اومده زیر ۱۰۰ تا ....با این حال من خیلی ریلکس و اروم بودم رفتیم‌اتاق عمل و بی حسی زدن و شروع کردن ساعت ۳:۴۵ ظهر علیرضای من بدنیا اومد قدش ۵۰ سانت و وزنش ۳۱۸۰🤗
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۵ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۲ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم