۹ پاسخ

هیچی

چیزی نمیشه نگران نباش

با یه قلوپ هیچی نمیشه نگران نباش

اسهال نهایت میشه دختر هیچی نمیشه بابا نترس

چیزی نیس نهایت اسهال میشه بعدش خوب میشه
پسر من چند بار اتفاقی شیر خشک چند ساعت مونده رو خورد چیزیش نشده

میگم خدای نکرده چیزی شده باشه علاعمش چیه😭😭😭😭

خداکنه چیزی نشه من از اون موقع مردم و زنده شدممم

نترس دختر من نصف لیوان خورد بعد دیدم بو میده جوشوندم خراب بود سریع آب و آبلیمو بعدم عرق نعنا دادم بهش دیگه با ی قلوپ هیچی نمیشه مطمئن باش

فک نکنم مشکلی داشته باشه عزیزم
شیرخشک هم تا ۲ ساعت قابل خوردنه

سوال های مرتبط

مامان آنیا مامان آنیا ۱ سالگی
تجربه من برای شیر کمکی
من از اول به آنیا شیر خودم رو دادم،دیگه ۹ ماهگیش دلم میخواست شیرخشک بهش بدم یا یه شیر کمکی،اخه از وقتی به غذا افتاد وزن نگرفت کلا
خلاصه این هیچ رقمه شیر خشک نگرفت،حتی غذا خوردنشم افتضاح بود
دیگه عید بود که ۱۰ ماهه شده بود یه شب اتفاقی خوندم به بچه حلیم بدی خوبه
دیگه تا دوماه غذای اصلیش حلیم بود و دوسش داشت و یکم وزن گرفت
خلاصه این روند وزن کم گرفتن یا اصلا نگرفتن ادامه داشت تا تیرماه که با شیر اینفترینی آشنا شدم،این معجزه بود ها.آنیا شروع کرد به بالا رفتن اشتهاش و وزن گرفتن
دیگه منم یه روز درمیون یا گاهی هرروز میدادم بهش ،اولش ۱۲ تا،بعدش تا ۱۰ روز هیچی پسدا نکردم، ولی بعد واسم از داروپخش پیدا شد و یهو ۴۸ تا اوردن
۲۴ رو عالی خورد،۱۷ تاش رو دوستان ازم گرفتن، اون ۱۳ تا اخرم خورد.تقریبا روزی یک بطری رو کامل میخورد و تا ۱۰ کیلو رسید
منتها مریض شد و یهو وزنی که گرفت ریخت
رسید وزنش به زیر ۹ کیلو
اشتهاشم خیلی کم شد کلا...بیماری که خوب شد،شیرای اینفترینی هم تمام شده بود
موندم چکار کنم برم باز بخرم یا کلا دیگه ندم که یه شیر ببلاک از قبل خریده بودم نخورده،براش درست کردم ۱۰۰ میل و با بازی و خنده خوردش و این شد که یه قوطی اش رو کامل خورد
طبق مشورت با پزشکش قرار شد بجای ببلاک بهش ریسورس جونیور بدم،شما بگو این لب بزنه حتی بهش😅😅 رفتم پدیاشور گرفتم😥بازم هیچی
منم در یه حرکت رفتم واسش نوتری درینک خریدم،با اینفترینی هردو تقریبا شبیه بهم هستن و برای یه شرکت
خداروشکر خیلی دوسش داشت
دیگه در انتها بگم وزنی که تا بالای ۱۰ کیلو رفته بود یهو با یه بیماری ریخت و الان ذره ذره داره بالا میره شکر خدا و البته توی اشتهاشم تاثیر داشته
امیدوارم بکارتون بیاد این تجربه
مامان آقا دیان مامان آقا دیان ۱ سالگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟