رسیدیم بیمارستان سریع منو بردن اورژانس گفتن باید معاینه بشی من به هیچ عنوان اجازه معاینه ندادم چون بچم‌ کامل اومده بود پایین میترسیدم دست بزنن و آسیبی به بچه برسه. جفت داشت تیکه تیکه کنده میشد و میوفتاد گفتن اگه اجازه معاینه ندی خودت و بچت باهم میمیرید.اجازه ندادم‌گفتم فقط دکترم خبر کنید من‌ باید سزارین‌بشم و بچم بلافاصله باید منتقل بشه یه آن ای سی یو چون الان اگه بهم دست بزنید بچم میاد و نمیرسه به ان ای سی یو ودرجا تلف میشه. دکتر اورژانس گفت خودت الان بایدبری ای سی یو داری میری تو کما وضعت به شدت بده. خلاصه برادرشوهرم باتماس بارییس بیمارستان و دکترم به سرعت اتاق عمل با هزار بدبختی آماده کردن من دیگه از درد و خونریزی درحال مرگ بودم تقریبا به حالت خلسه میتوجه اطرافم‌بودم.علائم حیاطیم داشت میرفت ولی به خاطر بچم‌صبر کردم. از شروع ترکیدن کیسه تا رفتنم به اتاق عمل ۴ ساعت طول کشید رحمم ۷ سانت باز شده بود.۸۰ درصد جفت تکه تکه شده بود. کسیه اب کامل تخلیه شده بود و بچه به دیواره رحم چسبیده بود.

۶ پاسخ

وای خدا 😕 به خاطر سهل انگار خودت ممکن بود جونتو از دست بدی خداروشکر که سالمین

آخی عزیزم الهی بمیرم برات چه دردی کشیدی خدا نصیب هیچکس نکنه😭😭😭😭😭😭😭😭

گریم گرفت برات

فدات بشمم چقد سختی کشیدی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

وای خدا چه بد 😔چند هفته بودی عزیزم؟

نمیتونستی طبیعی زایمان کنی؟

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو 🌰 مامان فندق کوچولو 🌰 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
پارت یک🌱
38هفته و 2روزم بود تاریخ زایمانم 16دی بود از37هفته معاینه شدم ک دهانه رحمم یک سانت باز بود هفته بعدش شدم یک و نیم سانت هردفعه هم ک معاینه میشدم دکترم میگفت لگنت عالیه برا زایمان طبیعی منم منتظر بودم ک دردام شروع شه،شیاف گل مغربی و ورزش و دوش آبگرم هم ک شده بود جز روزمرگی هام.. ظهر روز چهارشنبه 4دی ساعت 2 رفتم دسشویی یهو ازم خون آبه اومد سریع آماده شدم رفتم بیمارستان توی راه حس میکردم داره یه چیز داغی ازم میاد وقتی رسیدم بیمارستان سریع منو بردن تریاژ شلوارم و ک درآوردم گفتن کیسه آبت باز شده بچه هم مدفوع کرده دستگاه ان اس تی رو وصل کردن زنگ زدن به دکترم شرایطم و گفتن دکتر گفت آمادش کنید برا عمل به دکتر آن کال هم بگید عملش کنه چون من اومدم شهرستان و نیستم، یهویی ترس عجیبی همه وجودم و گرفت چون اصلا آمادگی نداشتم و به شدت از اتاق عمل و سرم و اینا میترسم کل وجودم شروع کرد به لرزیدن انگاری استخون هم داشت پودر میشد از لرزش زیاد😵سریع بهم سرم و سوند وصل کردن لباس اتاق عمل پوشیدن گفتن بریم 20دقیقه ای طول کشید دکتر اومد رفتم اتاق عمل همچنان میلرزیدم دکتر بیهوشی اومد و باهام یه کم حرف زد وگفت ک باید کمرت و شل بگیری منم هرکاری ک گفتن و انجام دادم یهو پاهام داغ شد و دیگه حسشون نکردم منو خابوندن دکترم عمل و شروع کرد منم فقط آیت الکرسی میخوندم 15دقیقه بعد پرستارا و دکتر باهم از 10 شمردن و صدای گریه دخترم بلند شد همین ک صداش اومد اشکام شروع کرد به ریختن🥺🥺🌷
مامان ماهلین مامان ماهلین ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
سلام مامانا خلاصه میگم تا کسی خسته نشه من ۲۶نوبت سزارین تو بیمارستان بنت الهدا داشتم چون دکترم مسافرت رفته بود قرار شد استاد دکتر خودم عملم کنه از شانس خوبم من رفتم زایشگاه تا آماده بشم برای عمل وبعد دکتر فیض اومدن گفتن من میرم اتاق عمل شمارو هم چند دقیقه دیگه میارن برا سزارین من به خیالی که عملم زود تموم میشه بیحسی رو انتخاب کردم وبچمم ۱۰دقیقه بعد به دنیا اومد آوردن چسباندن به صورتم 🥹خیلی حس خوبی داشتم تا اینکه موقع بیرون آوردن جفت به خون ریزی افتادم نگو چسبندگی داشتم وجفت به رحم یک تیکه اش چسبیده بوده دکترم هر کاری میکرد خونریزیم بند نمیومد مجبور شدن دوواحد خون بهم بزنند من از ساعت ۱۰که بچه ام به دنیا اومد تا ساعت ۱۲تو اتاق عمل بودم پشیمون شدم که چرا بیهوشی رو انتخاب نکردم اینم بگم که خیلی ترسیده بودم که رحم برندارن که خدارو شکر همه چی ختم به خیر شد دکترم گفت به خاطر خونریزی شدید باید امشب بری سی سی یو هر چی گفتم من حالم خوبه نمیرم قبول نکردن ومن ساعت تا ساعت ۵تو ریکاوری بودم از اونجابردنم سی سی یو به سختی شب صبح کردم دکترم ساعت ۸صبح اومدن برای برسی وضعیتم وگفتن الان میتونی بری بخش یک نیم ساعتی طول کشید منو بردن بخش و زنگ زدن همراهم بیان ابجیم وشوهرم سریع اومدن ودخترمم پشت بند اوردن پیشم وفرداشم مرخص شدم البته باکلی دارو و اینکه دکترم گفت دخترم دیگه باردار نشی حتی به شوهرمم گفته بود
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 روزهای ابتدایی تولد
مامان هانا خانم مامان هانا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم