تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم

۷ پاسخ

من با اولین درد بچه قلبش افت کرد خودمم بعد یک ساعت دردم شدید شد تشنج کردم بردنم اتاق عمل ی ساعت درد کم کشیدم دوست داشتم طبیعی بیارم ولی نشد

دو سانت بودم دیگه زدن زدن به دکتر گفت بستری کنین چون لکه بینی تو سه ماه سوم خطرناکه
دردا قابل تحمل بود ولی خیلی معاینه شدم 🥲 چون سر بچه وارد لگن نشده بود
یعنی به زور زایمان کردم
الآنم همه استخوانای لگنم درد می‌کنه انگار میخواد بشکنه

من 38 هفته و 1 روز رفتم بیمارستان یکم شب قبل لکه بینی داشتم

خواهرم میگه سز بودی ولی طبیعی زایمان کردن گفتم بهتر درداشو کشیدم ولی الان راضیم ک طبیعی شدم .دکترا اصلا نمیدونن میخوان چیکار کنن .

چرا عزیزم پس سز شدی من ۵ سانت باز شدم طبیعی زایمان کردن

خوب پیش رفته بود ک 😕

بیچارههههه طفلکییی پس چی شد‌که اینجوری شددددد

سوال های مرتبط

مامان عسلی مامان عسلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سوم

بیمارستان که رفتم اونجا منو معاینه کردن گفتن کیسه ابت سوراخ شده و دهانه رحمت دو سانت بازه
زنگ به دکترم زدن و دکتر گفت فوری بستریش کنین
خلاصه درد سرتون ندم
ساعت ۸ اینا بود دکتر اومد معاینه کرد و گفت دهانه رحمت ۶ سانت بازه و چقدر خوب پیش رفتی و... ولی سر بچت هنوز نرسیده به لگن
دیگه تا ساعت ۳ و ۴ بعد از ظهر یعنی نزدیک ۱۲ ساعت من هییی درد کشیدم
دردای وحشتناک
دکتر ماما اومد و ورزش‌هایی که سر بچه برسه به لگن بهم گفت
با کلی درد و به زور این ورز‌ش ها رو انجام دادم
دکترمم بنده خدا مرتب زنگ میزد و پیگری بود
دیگه دفعه اخری خودش اومد باز منو معاینه کرد
دید سر بچه هنوز به لگن نرسیده
دیگه همون وقت به ماما گفت اماده‌اش کنین برا عمل سزایرن
و سر بچه با توجه به ابنکه ۱۰ سانت بازه و درد کشیده هیچ پیشرفتی توی پایین اومدن نداشته
خلاصه بعد از ۱۲ ساعت درد سزارین انجام دادم
دیشب که خیییلی جای بخیه‌هام درد میکرد
امروز صبح دکتر اومد بالا سرم و گفت باید راه بری
دیگه کم‌کم با زور از تخت اومدم پایین
با اینکه سرم گیج میرفت و چشام تا میدید دیگه خودمو نگه داشتم و ی چند قدمی راه رفتم
تدایی خیلی برام‌خوب بود
و از بعدش خیلی راه رفتن برام خوب بود
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 روزهای ابتدایی تولد
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 ۱ ماهگی
مامان آرسام 💙😘 مامان آرسام 💙😘 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان گیسو و گیتی مامان گیسو و گیتی روزهای ابتدایی تولد
#زایمان
۱۰ خرداد رفتم بیمارستان ۴۰ هفته و یک روز بودم معاینه انجام دادم با سونو دکتر گفت یک سانت باز شده دهانه رحم برو عصر بیا بستری شو ختم بارداری بده خودت نیاز نیست بمونی دیگ
منم دیگه چون همسرم نبودم نرفتم گفتم صبح زود میرم که ساعت ۳ شب کیسه آب ترکید حالت نشت کرده باشه ازم میرفت
ساعت ۶ آماده شدم برم سمت بیمارستان درد هام کم کم شروع داشت میشد
ساعت ۷ رسیدم بیمارستان. تا کارهامون انجام بدن تشکیل پرونده بدن ساعت شد ۸ ونیم که دیگ فرستادن بخش زایمان ساعت ۹ برام آمپول فشار زدن
دردا هم کم کم شروع شده بود خیلی میترسیدم چون سر دختر اولم خیلی درد کشیدم
ساعت ۹ آمدن معاینه کردن گفتن شدی ۳ سانت به ۴ داره باز میشه
اگر میخوای برات آمپول بی حسی بزنی (اپیدورال ) گفتم نه نمیخوام بعد کم کم داشت دردا بیشتر میشد پشیمون شدم چون دیدم واقعا نمیشه تحمل کرد گفتم برام بزنن که مسئول بیحسی اتاق عمل بود سزارین داشتن نیومد 🤕🤕
دیگه اولش از درد بی تابی میکردم سعی میکردم خودمو کنترل کنم خیلی دردناک بود اتاق بقلی هم زایمان داشت هی داد و بیداد میکرد استرس اونم افتاده بود به تن من 🤕🤕🤕
دیگ برام ماسک اکسیژن گذاشتن منم تند وقتی درد می‌گرفت فقط تند تند نفس عمیق می‌کشیدم ( تا حد امکان سعی کنید چشماتونو ببندید و نفس عمیق بکشید چون باعث میشه درد و کمتر حس کنید )
دکتر هم هر یه ساعت نیومد معاینه میکرد تا ساعت ۱۱ همون ۵ سانت باز شده بودم( خبری از بی حسی نبودکه دلمو خوش کردن الکی ) باعث شده بود درد و نتونم تحمل کنم
خلاصه نمی‌دونم ساعت چند بود دکتر آمد گفت تحمل دردت خیلی خوبه اصلا سرو صدا نکردی دیگ گفتم تازه شدم حتما ۶ سانت ولی دکتر گفت تا دو ساعت دیگ زایمان می‌کنی
بقیه تاپیک بعدی
مامان مرسانا مامان مرسانا ۱ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ ماهگی
#تجـربه زایـمان طبیعی
برای 19ام دکترم تاریخ زد گفت برای معاینه لگن بیا مطب، خلاصه ساعت 3رفتم معاینه کرد گفت لگنت ماشاالله خیلی خوبه 3سانتم باز هستی، ی سانت دیگه باز شه بستری میشی، خلاصه بعد معاینه دردام شروع شد و به لکه بینی افتادم ساعت 4بود رفتم زایشگاه بستری شدم با 4سانت دردام بیشتر و بیشتر میشد طوری که جیغ میزدم، تیر میکشید زیر دلم درد پریودی شدید داشتم خلاصه خیلی معاینه کردن و دیدن همونم شیاف گل مغربی گذاشتن بی فایده بود دکتر اومد کیسه آبو پاره کرد بعد پارگی کیسه آب دردام شدید و شدیدتر شد طوری که صدام تا اسمون میرفت جیغ میزدم هی از تخت بالا و پایین میومدم فایده نداشت مرگ خودمو با چشمای خودم میدیدم انموقع توسل کردم به بی بی فاطمه زهرا کمکم کنه
دوباره اومدن معاینه کردن 8سانت بودم بردنم اتاق زایمان با چنتا زور زیاد پسرم بدنیا اومد اونقد درد داشتم حتی متوجه نشدم کی پسرمو گذاشتن رو شکمم خلاصه بخیه زدن پارگی زیاد داشتم البته بی حسی زدن و بعد اومدم بخش مامانمم اونجا بود فعلا تو بخش هستم تا ببینم منو و گل پسرم کی ترخیص بشیم، پسرمم چون ی ذره اب دهنش رفت بود بردنش اطفال گفتن چیز خاصی نیس خداروشکر سالمه فقط ی چن روز باید اینجا بمونه
اینم از تجربه من❤