مامانا من قبلا هر روز دخترمو میبروم خونه ی مادرشوهرم الانم میبرم
ولی دختر که میخاییم از اونجا بریم خونمون گریه میکنه قبلا گریه نمی‌کرد وآبی اللن میگه

عزیزم نیکی صب پا میشه میگ بییم(بریم) بابا جون بییم مامانی پیشی(گربه) آجی بیییییم داد میزنه گاهی گریه میکنه یا تایمای دیگ میگ دستمو میکشه تا جلو در بییم باباجی (باباحاجی )بابای خودم بزور ارومش میکنم

منم صبحابعدصبحونه میبرم بعضی وقتا۲ساعت میمونه بعضی وقتا نیم ساعت خودش میگه میرم مامان عصراهم۱ساعتی با باباش میره،زیادنمیمونه ،اصلاگریه نمیکنه که بمونه بعضی وقتا میخواد بره واحدعموش که اونم بعد۱۰دقیقه برم دنبالش میادباهام

خب میدونی الان بزرگ شدن میفهمن
دوست دارن تو جمع بودنو
پسر منم خیلی وابسته شده به مادر شوهرمینا ما تو یه ساختمونیم میریم اونجا دیگه دل نمیکنه
من تنها میام فسقل میمونه اونجا

اره عزیزم الان دیگه متوجه میشن بچه ها جای شلوغ دوسدارن ولی نزار بمونه من پسرمم اگه گریه کنه میارمش چون عادت کنه بدبخت میشم از خونه وزندگی میفتم

اگه خونه هاتون نزدیکه بزار پیشش بمونه دو سه ساعتی برو برا خودت استراحت خرید بازار

خب وابسته میشه

مادر شوهرمم میگه دوست داره اینجا بمونه