تجربه زایمان طبیعی پارت پنجم
پاره تنمو گذاشت رو سینم، منم فقط گریه و خداروشکر میکردم ، پسرمم همون لحظه اول شروع کرد به گریه ول کن نبود ، یهو‌دیدم ماما دست کرد یچی بکشه از بدنم بیرون اونم درد زیادی داشت نگاش کردم وای مگه تموم نشد گفت جفتتم بیارم بیرون تمومه ، دختر انگار نه انگار من همونی بودم که داشتم پر پر میزدم اصلا نه دردی نه اذیتی هیچی مگه داریم مگه میشه، یچی انداختن روی پندار که سردش نشه همینطور بغل من بود تا ماما مارارو انجام داد و ناف رو برید دگ‌موقع بخیه زدن پندار رو بردن برای قد و‌وزن و دستبند اینا، گفت سه تا بیشتر بخیه نمیخای، موقع بخیه هم یکم درد داشتم ، دگ جمع و جورم کردن و گذاشتن رو ویلچر که ببرن اتاق شیر دهی، پسرمم با وزن ۳۶۰۰ قد ۵۳ ، موقع بلند شدن سرگیجه داشتم ، تا برم رو تخت تمام تن و بدنم میلرزید از سرما ، دندونام بهم میخورد ، مامانم رو صدا زدن که بیا کمکش کن من تنها بودم تو اتاق ، ماما میرزایی گفت همسرش هم بگید بیاد ببینه ، همین همسرم منو دید شروع کرد به گریه پیشونیم رو‌بوس کرد منم بغضم ترکید انگار یچی تو دلم گیر کرده بود منتظر بهونه بودم ، دگ همسرم رفت و مادرم موند پندار رو شروع کردم به شیر دادن حدود یک ساعتی اون اتاق موندیم تا پرستار اومد مارو تحویل بگیره مامانم لباسای پندارو تنش کرد گذاشتن روی تخت مخصوص نوزاد قبلش اثر پا و دستبند و این جیزاش رو انجام دادن ، فقط صدا زدم خانم محمدی بیاااا اومد گفت جانم گفتم الهی که خدا خیرت بده هیچوقت یادم نمیره چهره ماهتو، گفت عزیزم وظیفمو انجام دادم توام یکی از بهترین مامانای تو‌دوره شیفتم بودی 😢 رفتیم تو بخش ، بقیش پارت بعدی

۹ پاسخ

🥹🥹🥹

پوشک رو خودت برا خودت گذاشتی؟
یا کسی کمکت کرد پوشک بزاری شورت بپوشی لباس تن کنی و اینها

عزیزم بیمارستان لباس داد بهت ؟

عزیزم🥺😍😍😍😍😍چ قشنگ
ماشاالله وزن و قد پسرتونم خوب بوده
توی سونوی وزن32هفته چقدر بود وزنش؟

مادر مادر مبارکه🥹با نوشتهات بغض کردم گریم افتاد. خدا ببخشه برات خیرشو ببینی

پسرمن 3600🤣🤣

زایمانت مثل مال من بود

خیلی خوب بود ممنون عزیزم

بجای ماما میرزایی ماما محمدی بخونید🥴

🥺🥺الهی
با تجربه زایمانت یه حسی مثل ذوق اومد سراغم

سوال های مرتبط

مامان ارسلان مامان ارسلان ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان حنا | هیرا 👣 مامان حنا | هیرا 👣 روزهای ابتدایی تولد
ادامه
اون رفت و من تنها شدم منتظر اینقدر درد داشتم که نمی‌دونستم ساعت چنده یا چندقیقع گذشته فقط و فقط درد کمر بود اونم خیلی خیلی زیاد
حالا خالم رفته بود منم تنها اینم اومد سراغم 😓فقط گریه میکردم چون چند ثانیه نفسم می‌رفت رسما تو همین حال منتظر بودم که خالم بیاد ی چند دقیقه هم طول کشید ولی پیداش نشد هنوز
ماما پرستار و دکتر شیفت همونجا بودن داشتن کار انجام میدادن
من ب ماما گفتم دیگه طاقت ندارم خیلی خیلی حالم بده
گفت برو معاینه ات کنم میگم فاصله ای که خالم رفت و حرف این که گفت بیا معاینه کنم شاید نیم ساعت بود شایدم کمتر بود شایدم بیشتر چون من از درد چشام می‌رفت نمی‌دونستم ولی زیاد نبود مطمعنم
من رفتم رو تخت اونم بزار پاهام باز کردم
دیدم دکتر هم اومد یک دفعه دست کرد معاینه کنه انگار انگشت که کرد یک چیزی ترکید معلومه کیسه آب بود
دکتر گفت بچه اومده پایین این ۷ سانت هست
گفت خیلی داره سریع پیش می‌ره مستقیم ببرید اتاق زایمان
این حرفو زد و اون لحظه که کیسه انگار دم در واژن بود این تا دست کرد ترکید انگار یک چیزی توی بدنم خودمم ریخت
تا کیسه پاره شد وحشتناک شد دردم
فقط جیغ میزدم دکتر گفت فقط ببرید سر تخت زایمان منم تنها خاله ام رفته بود پذیرش که کار بستری انجام بده
ویلچر آوردن گفتن پاشو بشین
من اصلا نمی‌تونستم فقط جیغ میزدم
و بزور نشستم رو ویلچر
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم؛

تا حدود ساعت ۸ صبح روی توپ و ایستاده حرکات رو انجام میدادم و بعد گفتن روی تخت دراز بکشم تا معاینه بشم، فکر کنم حدود ۷-۸ سانت بودم
از ماماهمراهم پرسیدم تا کی زایمان میکنم گفت خوب داری پیش میری و نهایت تا ساعت ۱۰ فول میشی
بقیه درد ها رو روی تخت میگذروندم، دیگه تقریبا به ۳ دقیقه یکبار رسیده بود
همون موقع که بستری شدم به دکتر متخصصم هم زنگ زدن اطلاع دادن، ایشون هم وقتی اومد معاینه کرد ۹ سانت بودم
حدود ساعت ۹ ماماهمراهم گفت موهای بچه مشخصه و فول شدم
بعد منتقلم کردن به یه اتاق دیگه و تختی که مخصوص زایمان بود
(این قسمت داستان خیلی بد بود چون احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه بچه بیاد بیرون و فاصله بین این دو تا سالن من رو با پای خودم بردن نه ویلچری نه تخت چرخداری 🤦‍♀️
روی اون تخت که دراز کشیدم بهم گفتن موقع زور زدن باید پاهام رو جمع کنم و چونه م رو تو سینه م فشار بدم
با ۳-۴ تا زور بالاخره بچه بدنیا اومد 😍 عامل زایمانم که بچه رو گرفت دکتر متخصصم بود و خودش بخیه هام رو زد،
کمتر از ۵ دقیقه بعد از بدنیا اومدن بچه بخیه زدن رو شروع کرد که پرسیدم مگه جفت اومد؟ که گفتن بله خارج شده
برای بخیه زدن چند تا آمپول بی حسی اطراف پرینه زدن ولی بازم درد داشت
در کل اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم
مامان کشمش مامان کشمش ۱ ماهگی
پارت 5
اینجا دیگه از بس از اون گازه رو استفاده کردم احساس گیجی و بی حالی کردم رو تخت دراز کشیدم موقع که دردا ول میکرد یه حس سبکی خوبی داشتم تا موقعی که احساس دفع کردم ماما رو صدا کردم اومد چک کرد گفت سر بچه داره میاد رو دو پا حالت دسشویی رو تخت بشین من نشستم زیاد احساس راحتی نمی‌کردم گفت که دراز بکش رونتو تو دستت بگیر موقع درد مثل مدفوع کردن زور بزن البته من فیلما نحوه زور زدن و اینا رو نگا کرده بودم وقتی توضیح میداد متوجه منظورش شدم زور اول دوم خوب بود بعدش واقعا سر بچه رو حس میکردم و موقعع زور ناله میکردم که گفت انرژی و نفستو نگه دار و فقط رو زور زدن با همه توان تمرکز کن که زود تمام شه منم تمام سعیمو کردم که همین کارو کنم دقیق مثل موقعی که ببخشید آدم یوبوست میگیره زور میزدم ولی اینجا دیگه وقتی انقباضم نداشتم سر بچه حس میشد و احساس میکردم الان پاره میشم صدا کردم که من واقعا دارم جر میخورم یکی بیاد پیشم که اومد معاینه کرد و گفت هنوز جا داری دیگه فقط تمام تلاشم و میکردم که فقط زور بزنم زودتر تمام شه وسطش دیگه اینقد فشار داد که مامانمو حتی صدا کردم 😂😁منی که نمی‌خواستم صدامو بشنوه
که اومد معاینه کرد گفت دیگه بریم اتاق زایمان دستمو گرفت منو یواش برد کنار تخت زایمان و گفت زور نزن و اینجا خدا رو شکر نگا کرده بودم که چطوری با نفس کشیدن حس زورمو کنترل کنم و زور نزنم
مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اخر :


فقط ورزش کنین ک رحمتون نرم بشه من ک دردام شروع شد دیگه تندی باز شدم دیگه بین این خابیدنا و درد کشیدنا ماما اومد معاینم کردساعت ۸ بود بهم گفت زور بزن فول شدی دیگه من داد نزدم فقط زور میزدم محکم هی زور میزدم دیگه برام بی حس کردن تیغ زدن دوسه تا زور دیگه زدم ساعت ۸و۱۵دقیقع نینی اومد بیرون اون لحظه دیگه همه هواسم رفت به بچه و هیچ دردی نداشتم فقط نگاش میکردم انگار غریبه بود برام انگار من توی دنیای دیگه بودم وقتی گذاشتنش رو سینم خیلی حس خوبی بود همه دردام رفت بعد بچه رو گذاشتن کنار و گفت اروم اروم سرفه کن جفتت بیاد بیرون دیگه سرفه زدم و جفت اومد و باز با امپول بی حسی تزریق کرد و بخیه زد زایمان طبیعی برای من خوب بود و از بخیه نترسین انقد خوشحال و راحتین ک دیگه درد نمیفهمین بعدشم ک مامان و ابجیم اومدن تو اتاق زایمان و نینی رو دیدن و ماما همراهم کلی عکس و فیلم از نینی فرستاد برای باباییش حتی فیلم بریدن بند ناف و اینا رو برام گرفته بود ماماهمراهم بگیرین خیلی کمک میکنه و تمام
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۹

ساعت نه نیم شد بدنم داشت میلرزید ماما کفت اومد پایین جفتت عطسه کن بکشم بیرون ک بالاخره کشیدش بیرون و شروع کرد بخیه زدن خیلی خوب بود با هر بخیه قربون صدقه من میرفت ک اصلا هیچی نفهمیدم بعد بخیه ی تخت دگ آوردن گفت خوابیده بیا رو این تخت ‌منو بردن تو ریکاوری تا ب نورا شیر بدم منم بلد نبودم بهم آموزش داد بعد شیر گفتم میبردیش دستگاه گفت نه عزیزم باهم میرید بخش ک اونجا از خوشحالی انگار بمن دنیارو دادن تا ساعت یازده ک ی تخت از بخش اومد و دوباره بصورت خوابیده جابجا شدم روش و منو بردن تو بخش ک اتاق خصوصی هم داشت ولی ما چون نمیدونستیم نگرفتیم
دسشویی اول شنیده بودم خیلی سخت ولی اصلا درد نداشت درد ها ‌سوزش هام از فردا شروع شد چهارتام بخیه خوردم
خلاصه ک بیمارستان عالی بود تمیز پزشکای کار بلد غذای خوب
دخترم ۲۴۵۰ بود وزنش و دکترم هم خانم دکتر سبحانی ۲۴ ساعت نگه داشتن و بعدش مرخص شدم با بیمه تامین اجتماعی و غذای همراه و پول پارکینگ و همچی نزدیک دوملیون شد ک واقعا صد برابر این میارزید
منک برای بچه بعدیم هم میرم میلاد با اینکه فاصله زیاد ولی راضی بودم
البته فعلا غلط کنم بچه بیارم 😂

سوالی داشتید بپرسید تا نورا خوابه جواب بدم 😘😘❤️
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
ساعت تقریبا ۱۲شب بود که دیگه گفتن میریم سراغ آمپول فشار 😖
یه ساعت که تقریبا گذشت اصلا دردی نیومد سراغم حالا منم داشتم می‌خندیدم میگفتم آمپول فشار که میگن اینه
با خودم گفتم این که اصلا درد نداره😅 واقعیتش من فکر میکردم زودی آدم با آمپول فشار درد شدید میگیره ولی خبر نداشتم که قراره کم‌کم دردام شروع بشه😑همین که یه ساعت دیگه گذشت درد ها شروع شدن
حالا درد ها از اون اول کم ولی قابل تحمل بود 🥺
یه چیزی اینکه من چون کلاس آمادگی زایمان رفتم نامه بهم دادن که تا وقتی که فول شدم یعنی به ده سانت رسیدم میتونم همراه داشته باشم واسه همین ساعت۱۲شب دیگه مامانم اومد پیشم 😌
رفتم یکم پیاده رویی کردم دیگه دردها داشتن زیاد میشدن حالا این به کنار که هر نیم ساعت یکبار ماما معاینه میکرد که خودش مث یه عذاب بود 😭
ساعت نزدیک ۵صبح بود که دو سه تا ماما اومدن بالا سرم از این چراغ ها هس که تو اتاق عمل روشن میکنن و نور زیادی هم داری حالا اسمش رو نمی‌دونم از اون رو آوردن بالا سرم روشن کردم یکی از ماما ها رفت دستگاه آورد یعنی جوری اومدن بالا سرم فک کردم میخوان عمل جراحی چیزی انجام بدن 😣
کیسه آبم رو مثل وحشی ها پاره کردن همین که تکون هم می‌خوردم ماما سرم داد میزد می‌گفت مگه نمی‌گم تکون نخور اصلا جوری داد میزد که تموم بدنم می‌لرزید
تموم بدنم شروع کردن به لرزیدن اصلا نمی‌تونستم خودم کنترل کنم مادرم رو فرستادن بیرون کارشون که تموم شد با صدای بلند مادرم رو صدا زدم 😞
مادرم که اومد تو اتاق هم بدنم می‌لرزید هم داشتم مثل ابر گریه میکردم خیلی سخت بود تموم تخت خیس شده بود
بعد پاره شدن کیسه آب دردهایم بیشتر شد معاینه که کردن گفتن یه دوسانتی باز شدی 😶