سوال های مرتبط

مامان آرتام مامان آرتام ۴ سالگی
سلام دوستان میخوام یه مشورت کنم باهاتون
آرتام از دوسالگی تو اتاقش تنها میخوابید مشکلی نداشت تا اینکه پارسال عید اسباب کشی کردیم تو خونه جدید از اتاقش میترسید و نمیخوابید هر کاری کردیم نشد اتاقش و عوض کردیم یکی دو ماه خوابید باز الان نمیخوابه مارو هم نمیزاره بخوابیم هر شب ساعت ۳ یا ۴ با ترس بیدار میشه میاد بیدارمون میکنه که من نمیخوام تنها بخوابم میترسم میخوام با شما بخوابم حالا نمیدونم واقعا میترسه یا نه میخواد با ما باشه چون ازش چند بار پرسیدم از چی میترسی میگه هیچی نمیخوام تنها باشم تاریک هم نیس خونه خلاصه دیگه تصمیم گرفتم بیارمش اتاق خودمون کنار تخت رو زمین بخوابه شوهرم میگه کارم اشتباهه عادت میکنه دیگه نمیره اتاق خودش هیچ وقت نظر منم اینه بچم روان سالم داشته باشه بهتر از اینه مستقل باشه چون روزا هم پرخاشگری میکنه همش تو فکر اینه شب بشه تنها نمیخواد بخوابه استرس داره چکار کنم به نظرتون دیشب آوردم اتاقمون رو‌ زمین جا پهن کردم تا صبح خوابید بیدار نشد گیج شدم چکار کنم.
مامان ارغوان مامان ارغوان ۴ سالگی
من قبل از باردار شدنم تحت نظر ی دکتر مرد بودم که تو مشهد خیلی هم معروفه . بعدش دو تا دکتر زن و خلاصه مشکل منو یک دکتر زن کم سن و سال فهمید . توی این سال ها سونو و عکس رنگی و ازمایش وووو.... تا اینکه رسید به داروی کمک باروری و امپول و ... همسرم گفت این اخرین باریه که میریم دکتر .بیخیال شو من از اولم بچه نمی خواستم . قرص لترزول خوردم و امپول اچ ام جی رو زدم رفتم سنوی فولیکول ۳ تا فولیکول داشتم ۳ تا هم سینال اف زدم که کیفیت فولیکول خوب باشه . دکترم اون روز گفت با ۳ تا احتمالش کمه ماه آینده بیا بهت کلومیفن میدم شانست بالا میره . خلاصه که اون ماه ۵ روز مونده به موعد بی بی زدم ی هاله کمرنگ انداخت و ۲ روز مونده کاملا پررنگ شد و رفتم آزمایش بتا و مثبت بود .به هیچ کس هم نگفتم خونه مامانم بودم. خواهر شوهرم تماس گرفت عید قربان رو تبریک بگه بهش گفتم داری عمه میشی اونم به همه گفت . روزیکه سونوی تشکیل قلب رفتم همسرم شدیدا کلافه بود و هی عرق میریخت منم فکر میکردم نگران که قلب تشکیل شده یا نه . کرونا بود رفتم صدای قلب رو شنیدم و با برگه سونو اومدم بیرون اولین سوالی که پرسید این بود چند تان؟ گفتم دوست داری چند تا باشن ؟ گفت نگو ۳ تا که پس میفتم . منم مرده بودم از خنده گفتم نه بابا ی دونه ست . الان هر وقت تو گهواره ۳ قلو می بینم یاد این خاطره میفتم . همسرم تشکیل قلب براش مهم نبود . به تعداد بچه ها فکر میکرد 😅😅😅