من قبل از باردار شدنم تحت نظر ی دکتر مرد بودم که تو مشهد خیلی هم معروفه . بعدش دو تا دکتر زن و خلاصه مشکل منو یک دکتر زن کم سن و سال فهمید . توی این سال ها سونو و عکس رنگی و ازمایش وووو.... تا اینکه رسید به داروی کمک باروری و امپول و ... همسرم گفت این اخرین باریه که میریم دکتر .بیخیال شو من از اولم بچه نمی خواستم . قرص لترزول خوردم و امپول اچ ام جی رو زدم رفتم سنوی فولیکول ۳ تا فولیکول داشتم ۳ تا هم سینال اف زدم که کیفیت فولیکول خوب باشه . دکترم اون روز گفت با ۳ تا احتمالش کمه ماه آینده بیا بهت کلومیفن میدم شانست بالا میره . خلاصه که اون ماه ۵ روز مونده به موعد بی بی زدم ی هاله کمرنگ انداخت و ۲ روز مونده کاملا پررنگ شد و رفتم آزمایش بتا و مثبت بود .به هیچ کس هم نگفتم خونه مامانم بودم. خواهر شوهرم تماس گرفت عید قربان رو تبریک بگه بهش گفتم داری عمه میشی اونم به همه گفت . روزیکه سونوی تشکیل قلب رفتم همسرم شدیدا کلافه بود و هی عرق میریخت منم فکر میکردم نگران که قلب تشکیل شده یا نه . کرونا بود رفتم صدای قلب رو شنیدم و با برگه سونو اومدم بیرون اولین سوالی که پرسید این بود چند تان؟ گفتم دوست داری چند تا باشن ؟ گفت نگو ۳ تا که پس میفتم . منم مرده بودم از خنده گفتم نه بابا ی دونه ست . الان هر وقت تو گهواره ۳ قلو می بینم یاد این خاطره میفتم . همسرم تشکیل قلب براش مهم نبود . به تعداد بچه ها فکر میکرد 😅😅😅

۶ پاسخ

من بارداری اولم ازمایش دادم مثبت شد منتظر شدم تا چند هفتم بگذره برم برا قلب یهویی یشب رفتم دسشویی طبق عادت خودمو خشک کردم یه قطره خون دیدم تند اومدم به شوهرم گفتم بیچاره تا صب استرس کشید نخوابید تاکه بریم دکتر فرداش اول وقت رفتم پیشه دکتر سونوم کرد گف چنتا فولیکول داشتی مگه گفتم نمیدونم ولی زیاد بود گف خب این قلب اولی این دومی اینم سومی منو میگی یجور شوکه شدم فقططططط گریه میکردم و ناراحت از در مطب اومدم بیرون عین کتک خورده ها شوهرم وحشت کرد فکر کرد بچه چیزیش شده نمیدونس تبدیل شدن به بچه هااااا گف چیشد با انگشتم ۳نشون دادم و دوباره گریه کردم گف حرف بزن ۳ هفته دیگه بیایم ؟؟گفتم نه ۳ قلوه😢زبونش بند اومد فقط نگام میکرد😂😂خدا لعنتم کنه به پیشنهاد دگتر ۱۴ هفته یکیش رو سقط کردم که مثلا بارداری راحتی داشته باشم اون دوتای دیگم ۲۶ هفته دنیا اومدن و نشد که عمر داشنه باشن
خدا برام چیزی در نظر داشت صلاح و مصلحت خودش دوماه بعد دوباره ۳ قلو حامله شدم اینبار شوکه نشدیم دیگه نزاشتیم هیچکس بگه بندازین😁🌺

چه خوب بود آخرش خنده ام گرفت...انشالله سلامت باشن فرشته هامون ♥️🥰

خدا حفظتون کنه
با خوندن خاطره شما یاد خودم افتادم
حس خیلی خوب و شیرینی بود ان شاالله خدا به همه بچه بده
ما تو خانواده پدری ۲قلو زیاد داریم خودم و خواهرم ، دختر عمه هام ، پسرهای پسرعموی بابام
با اینکه بزرگ کردنشون سخته دوست داشتم منم ۲قلو می‌آوردم چون سنم بالاست و دیگه توان بارداری دوم ندارم
اما هرروز خدارو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجود یه دونه پسرم

شوهرت خیلی خوبه 😅😅

راستی شما دکتر علیرضا نخعی مقدم رو میشناسید ؟

زنده باشه الهی ارغوان جان

سوال های مرتبط