۵۵ پاسخ

فقط زودتر خونت آماده بشه بری .
حالا عید داره میاد .زن داداشت مطمعنا خیلی ناراحته که اونجایی

گلم ناراحت این چیزا نباش،آدم وقتی یه مدت زیاد با کسی در ارتباط باشه اینجوری میشه،شما که برین خونتون خودشون پشیمون میشن از این رفتاراشون

خداییش ناراحت شدم بدبخت مریضایی که زن داداش شما ازشون پرستاری می‌کنه با این سنگ دلیش،سرنوشت شما ممکنه برا هر کسی پیش بیاد شما قراره برین کاش حداقل دو ماه خویشتن داری میکرد
به داداشت که گفتی اصرار کرده همینجا بمونین از این رفتارها اگه الان هم نگفتی فردا موضوعی پیش اومد قطعا بگو

بنظرتون یه نفر مشغول اسباب کشیه که نیست🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔


بیا مردم از فضولی

خداییش جیگرم کباب شد اشکم دراومد عیب نداره عزیزم بخدا این روزاهم میگذره روسیاهی واسه ذغال میمونه . قشنگ درکت میکنم چون خودمم حال شمارو دارم ۲۰ روزه اومدم خونه بابام بااینکه اذیتم نمیکنن ولی باز دلم خونه‌ 😔هرچی میگن حس میکنم بامن هستن

خب بچه کوچیکه شاید خود بچه دوس نداشته . خب بچس دیگه . توام باید سریع لباساشو میشستی مینداختی رو شوفاژ خشک بشه

سلام الهام جون خوبی؟ خبری ازت نیس جا به جا شدی؟

کجایی الهام جون

درکت میکنم عزیزم ولی صبور باش همه ی اینا گذراست ان شاءالله هر چه زودتر شرایط خودت اوکی میشه، خدا هیچکسی را محتاج دیگری نکنه، فقط به شاهان جون یاد بده که تا ابد همینجوری خوب بمونه خوب بودن و خوب موندن از هر کسی بر نمیاد قطعا یه روزی هر کسی به کمک دیگری نیاز پیدا میکنه مهم اینه که بدونیم و بتونیم پیش خدا رو سفید بشیم🌼❤

ماشین فروش رفت الهام
سختی ادامه داره ولی نصف راهو رفتی بری خونه خودت راحت میشی

این روزا هم میگذره الهام
صبور باش مثل همیشه
بعدا همونا حسرت زندگی تورو می‌خورن فدات شمم

چقد بد ذاتن آخه لباسی که لازمش ندارن دیگه به درد چی میخوره
الهام ایشالا خدا بهت زندگی بده که خودتم باورت نشه چه برسه به بقیه انشالله خدا خودش پشت و پناه شاهان باشه تو اون همه لباس شیک داری قطعا بچت محتاج لباس اینا نیست

تورو خدا رفتی خونت با این خانواده برادرت زنش قطع رابطه کن

عزیزم خوبی.رفتی خونه خودت؟؟؟؟

عزیزم اسباب کشی نکردی همش نگا میکنم خبری ازت نیس ینی اندازه خودت ذوق دارم ببینم رفتی سرخونه زندگی خودت ♥️🥹

الهام جان خوبی چی شد رفتی خونه جدیدت؟ گل پسرت چطوره؟

الهام جان سلام رفتی خونه خودت عزیزم نگرانتم

می‌دونی مهربونی و سادگی بچه هامون بیشتر خودمون رو اذیت می‌کنه
درکت میکنم
دختر من جایی باشه اگه یه دونه شکلات داشته باشه هر تعداد بچه که باشن میگه تقسیم کن
اما بقیه اینجور نیستن
بچه ام سه تا عمه داره
هنوز یاد ندارم یه چی یاد بچه ام کرده باشن اما توقع دارن چون شوهرم داداش اوناس یاد بچه هاشون کنه
این مدت مراسم پدر شوهرم کلا بچه ام خونه ی بابام بود که هیچی براش‌کم نذاشتن
این آخر هفته که رفتیم اونجا خواهرشوهرم برای بچه اش یه کیک و شیر کاکائو خرید برای بچه اش که یک سال از بچه ی من کوچکتره
دخترم اومد گفت مامان منم می‌خوام گفتم چشم میریم بیرون برات میخرم
شب عموش براش یه کیک خرید بهش داد
بمیرم آورد گفت مامان چهار تکه اش کن به بچه های عمه هم بدم
کلا ذات بچه هامون خوبه
اون یکی برادرشوهدم گفت الان مشکلی نداره مهربونه تو مدرسه مشکل دار میشه گفتم خدای مدرسه اش هم کریمه

سلام به روی ماهت عزیزم،خداوند پناه امام بی پناهان و گره گشای تمام گره هاست عزیزم الهی که روزهای خوب و خوشی در انتظار تون باشه دوست عزیز ما جای شما نیستیم که بدونیم چی می‌کشی از دست این روزگار ولی همراهیت میکنیم و همدمت میشیم خدا بزرگه حل میشه عزیزم غصه نخور گلم❤️❤️

انشاالله هیچ وقت دستت جلوی هیچکسی دراز نباشه ...خدا آدم و محتاج کسی نکنه

چرا خونه مادرت نمی ری ارثی بهت نرسیده

سلام الهام جان دوره هات توایتا اوکی نشد؟؟؟

سلام الهام اسباب کشی کردی

خدا رو شکر الهام عزیزم
خیاطی رو شروع کردی بگو من مامان و خواهرام بیام برامون لباسای خوشگل بدوزی

❤️❤️.

عزیزم دوباره مسدود شدی🥴؟

چجوری میتونن اخه؟من با خواهرشوهرم از اول مشکل دارم یه دعواهایی بینمون شده ک اصلا گفتن نداره ولی هیچ وقت بچه هارو قاطی نکردم اون کرده هاا ولی من با اینک دخترش ب شدت بداخلاقه و خواهرشوهرمم با شوهرش مشکل داره همیشه همدردی کردم باهاش دخترش بیاد خونم تمام تلاشمو میکنم بهش خوش بگذره،با خواهرشوهرم اشتی نبودم ولی تولد دخترش سنگ تموم گذاشتم بچه میگفت زندایی بهترین تولدم بود مث بچه های خواهرم باهاش رفتار کردم همیشه ن بخاطر شرایطش چون واقعا بچه ها معصومن من میان اینجا هرچیزی ک کنار گذاشتمم در اختیار بچه میذارم

سلام.آخه دختر،توکه دلنداری،چرا اونجوری پست گذاشته بودی،دیدی؟از همون فرداش قلبت تاپ تاپ کردواسه پسرت.حالا متوجه تر شدی که بچه چقدر اذیته و اگر حرفی میزنه یا رفتار عجیبی نشون میده،نباید ناراحت بشی و دست خودش نیست

الهام جان خواهش میکنم باهرکی مثل خودش رفتار کن
رفتی خونه خودت این رفتاراش یادت نره
نری محبت کنی بهشا
حرصم گرفته😔

انشالله که روزای خوبی رو با پسرت داشته باشی

من دیروز بار وبنه خودم ودخترمو جمع کردم ک واقعا برم خونه پدرم ولی یک لحظه ی فکری ازسرم رد شد باز نشستم سرجام .اینکه مگه من بچه را ازخونه بابام اوردم ک الان دارم با بچه برمیگردم

بابا گذاشتن دهنش ک اینجوری بکنه ناراحت بشی شما زودتری از اونا برید

این روزام میگذره تموم میشه صبر داشته باش عزیزم

عیب از اونا نیس از مامانشونه😏😏😏

ولش کوووووووون اینارو
من بی صبرانه منتظرم که بیای و بگییییی تماااام و ما رفتیم خونه خودمون😍😍😍😍😍😍

چه بگم بچه رفتار مادر وپدریاد میگیره خب .
حتما حرفی شنیده که رفته تیشرت کهنه رو گرفته خب

عزیزم، ان شاالله زودتر بری خونه خودت، همه اینها رو بزار به حساب رشد کردن خودت 😍

عیب نداره میگذره
یه ضرب المثل میگه آب یه جابمونه میگنده
آدما هم همینطورن یه جابیشتربمونن بحثشون میشه
ان شاالله میری خونه خودت راحت میشی

قشنگ میفهمم درک میکنم چی میگی. خیلیی روزای سختیه. اما خوبیش اینکه همه ی اینا میگذره..
ایشالا خدا انقدر بهت بده که چشم این زنداداشت بترکه

الهام جان اصلا ناراحت نباش این روزا هم میگذره ولی زنداداشت باید بدونه در روی یه پاشنه نمیچرخه من خواهرشوهرم خونش اماده نبوده ده روز اومدش پیشم با دوتا بچه هاش بخدا ناهار و شام و اماده همه چی براش حاضر میکردم دوست نداشتم حتی یکم معذب باشه الانم ازم تشکر میکنه بعد چند سال

من بهت ایمان دارم
خیلی قوی و با مسولیت هستی
دوستتتتتت دارم الهام ❤️

الهی که زودتر خونت آماده بشه عشقم
من مطمئنم ی زندگی برای شاهان میسازی که آرزوی همه بشه
من بهت ایمان دارم
تو بهترینی

وای عزیزم😔😔😔می‌دونم چقدر دلت شکسته ایشالله همه این روزها فراموش بشه زودتر برو خونه خودت شده یه موکت بنداز اما مستقل بشو

عجب آدمیه زن داداشت خوبه میدونه تو داری میری خونه خودت

الهی شکرخداکنه هرچه زودتربری توخونه خودت وراحت بشی ازاینهمه گرفتاری

الهام جون عزیزم فقط صبور باش این چند روزم بگذره
اصلا ب دل نگیر. انشالله میری تو خونه خودت راحت زندگی میکنی ... من ی زمانی زن بابام بیرونم کرد هر هفته ی جا بودم میدونم چه حالی داری ولی شرایط سخت میگذره ... خداروشکر اونقد مستقل هستی که بتونی خونه بگیری و بری..🥰😍

ایشالاه اینا همه میگدره عزیزم

خدا هیچ کسی رو از سر خونه زندگیش باز نکنه
امیدت به خدا باشه این روزا میگذرن
تعجبم ازینه که اینا میدونن تو قراره بری چرا بایزم انقدر ناراحتیشونو ابراز میکنن

آخرشه دیگه الهام جون
چند روز دیگه ان‌شاءالله میری خونه خودت راحت میشین🤩
الان خونه رو تحویل گرفتی ؟
ماشین فروختی ؟

غصه نخور
روزای خوشی توام میرسه عزیزم

خیلی ناراحت شدم 😥😥😥ولی این روزها هم میگذره و ان شالله با پسرت هر لحظه رو جشن میگیرید 😍😍

این ازذات کثیف زن داداشت

سلام عزیزدلممم.ان شاالله به سلامتی😍این روزام میگذره واین زخما توروقویترازقبل میکنه عزیزدلممم.

تو خیلی مامان خوبی هستی الهی بهترینها برات رقم بخوره الهی تو و پسرت آنقدر خوشبخت بشید که اصلا این روزا رو به یاد نیارید

چ بی شخصیت 😑😏😕
ایشالا اینقد حال دلتون خوب بشه تمام این روزای بد از خاطرتتون پاک بشه🥰🥰🥰

سوال های مرتبط

مامان ارغوان مامان ارغوان ۴ سالگی
من قبل از باردار شدنم تحت نظر ی دکتر مرد بودم که تو مشهد خیلی هم معروفه . بعدش دو تا دکتر زن و خلاصه مشکل منو یک دکتر زن کم سن و سال فهمید . توی این سال ها سونو و عکس رنگی و ازمایش وووو.... تا اینکه رسید به داروی کمک باروری و امپول و ... همسرم گفت این اخرین باریه که میریم دکتر .بیخیال شو من از اولم بچه نمی خواستم . قرص لترزول خوردم و امپول اچ ام جی رو زدم رفتم سنوی فولیکول ۳ تا فولیکول داشتم ۳ تا هم سینال اف زدم که کیفیت فولیکول خوب باشه . دکترم اون روز گفت با ۳ تا احتمالش کمه ماه آینده بیا بهت کلومیفن میدم شانست بالا میره . خلاصه که اون ماه ۵ روز مونده به موعد بی بی زدم ی هاله کمرنگ انداخت و ۲ روز مونده کاملا پررنگ شد و رفتم آزمایش بتا و مثبت بود .به هیچ کس هم نگفتم خونه مامانم بودم. خواهر شوهرم تماس گرفت عید قربان رو تبریک بگه بهش گفتم داری عمه میشی اونم به همه گفت . روزیکه سونوی تشکیل قلب رفتم همسرم شدیدا کلافه بود و هی عرق میریخت منم فکر میکردم نگران که قلب تشکیل شده یا نه . کرونا بود رفتم صدای قلب رو شنیدم و با برگه سونو اومدم بیرون اولین سوالی که پرسید این بود چند تان؟ گفتم دوست داری چند تا باشن ؟ گفت نگو ۳ تا که پس میفتم . منم مرده بودم از خنده گفتم نه بابا ی دونه ست . الان هر وقت تو گهواره ۳ قلو می بینم یاد این خاطره میفتم . همسرم تشکیل قلب براش مهم نبود . به تعداد بچه ها فکر میکرد 😅😅😅
مامان آلا جون مامان آلا جون ۴ سالگی
چند روز پیش یه چیزی با چشمام دیدم که خیلیییییی ترسیدم حالم بد شد واقعا دلم میخواست کاش دنیایی وجود نداشت، دلم نمیخواد انرژی منفی بدم ولی نمیتونم تو دلم نگهش دارم
دخترمو بردم پارک بانوان که امنیت بیشتری داشته باشه، مشغول بازی بودیم که دیدم دو تا دختر حدودا ۱۶ ، ۱۷ ساله انگار که هم سنم نبودن وارد پارک شدن و حرکاتشون طبیعی نبود از کارمون رد شدن و رفتن انتهای پارک که یه مربی ایروبیک کلاسشو اونجا داشت برگزار میکرد و شلوغم بود، بازی آلا که تموم شد گفت مامان بریم انتهای پارک اونا که دارن میرقصنو ببینم مام رفتیم موقع برگشتن دیدم همون دوتادختر رفتن پشت دستشویی و دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو لمس میکنن، واقعا حالم بد بدترش این بود منو دیدن و به کارشون ادامه دادن😣 خیلی ترسیدم و دو روز تنم میلرزید، آلا یه لحظه دیدشون و متوجه وحشت من شد گفت چیکار میکنن مامان چرا نمیذاری ببینم مگه چیه؟ اون لحظه نمیدونستم چی بهش بگم فقط دورش کردم و گفتم اونجا سرویس بهداشتیه مامان آلودست نباید بریم اونطرف، شما بودین چیکار میکردین؟
مامان نرگس و فاطمه مامان نرگس و فاطمه ۳ سالگی