۴ پاسخ

منم مثل شماست بچم...
دو ماه بردمش اما دیگه نبردم
فکر میکنم باید ببریمشون روانشناس
احتمال زیاد اضطراب دارن
من هنوز نبردم اما میبرم بزودی

ببین منم پسرمو می‌بردم مهد تقریبا هفت هشتا از مامانها همین مشکل شما رو داشتیم، همون داخل باید میموندیم بچها هی بهمون سر میزدن، یعنی اصلا هیچی یاد نمی‌گرفت، بعد یروز دیگه کلا اجازه ندادن مامانها برن داخل سالن گفتن اگه میخاین توی حیاط میتونین بمونین، بچها رو با ترفندهای بچگونه بردن داخل، بچها روز اول یکم غر زدن و یکم گریه کردن بعد از پشت شیشه ما رو میدیدن آروم میشدن، خلاصه از جلسه دوم خودش کیفش برمی‌داره و میره داخل دیگه اصلا به من نمیگه بیا، و من میگم کاش از همون اول نمیذاشتن ما بریم داخل

به تلاشتون ادامه بدید پسر من دو هفته جذب شد،سعی کنید هر روز برید و روتین رو عوض نکنید،اگه بدونه شما اصلا هیچ جا نمبمونه و دیدید خیلی طول میکشه حتما از مشاور کودک کمک بخواید،اکثر مهدها دارن،اگه وابسته بمونه واسه مدرسه بی نهایت کارتون سخت میشه

سلام منم پسرم میبردم کلاس اینقد حیغ و دادو گریه میموندم پیشش وای هیچ فرقی نکرد دیگ هوا ک سرد شد کلا نبردمش نمیدونم خوب میشه این اخلاقش یا نه

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانای گل روزی چند ساعت به بچه هاتون آمدزش میدید و کتاب کار می کنید؟؟من خودم روزی یکساعت تا یکساعت و نیم باهاشون کار می کنم بیشتر هم کتاب های حواستو جمع کن و مجموعه کتاب های کودک باهوش من تا الانم رنگ های کامل یاد گرفتن که ۹۰ درصدشو خودم یاد دادم بقیشو تو میش دبستانیشون یاد گرفتن شمردن هم تا ۱۰ بلدن مثلا ۱۰ تا مداد رو بشمارن که هم مهد یادشون داده هم خودم از ۱ تا ۱۰ رو کامل بلدن از حفظ بگن حیواناتی که تو خشکی زندگی می کنند هم تو مهد یاد گرفتن و خودمم امروز موجودات زنده رو یادشون دادم و چی مربدط به چیه رو هم امروز یادشون دادم یه خوراه هم خودشون بلد بودن در کنازش روزی یک ساعت کارتون می بینند و یکی دوساعت با گوشی بازی می کنند و مابقیش هم با هم دیگه مشغول میشن اینم بگم روزی ۴ ساعت هم مهدن اونجا هم کلی شعر و سوره و اینا یادشون میدن که بچه های من فقط بسم الله رحمان و رحیم فقط یاد گرفتن 😂😂شعر هم دو سه تا بلدن به نظرتون پیشرفتشون خوب بوده تا الان ؟؟بعد اینکه بچه هام بیشتر از یک ساعت نهایتا یکساعت و نیم نمیشینند پا تمرین و کارهاشون زود میگن خسته شدیم بیاین بگید شما چقدر وقت میزارید و چیا یادشون دادیدتا الان؟
مامان کارن مامان کارن ۴ سالگی
سلام مامانا‌.اینجا دیدم بعضی از مامانا از سپاسگزاری های روزانه شان مینویسند.گفتم من هم تجربه ام رو توی این زمینه بگم.من قبلا خیلی فکر آشفته ای داشتم و درون خودم آروم نبودم.هر کلاس یا مشاوره ای هم میرفتم منو تاکید به دیدن خوبی های زندگی میکردن.در صورتی که من اصلا نمیتونستم و اینقدر درگیر افکارم بودم نمیشد.تا اینکه با سپاسگزاری و مراقبه آشنا شدم‌.یک دفتر مخصوص برایش تهیه کردم و هر شب قبل خواب ده تا سپاسگزاری مخصوص اون روز رو مینویسم.یک روز تشکر از موهبتها ، یک روز تشکر از آدمها ، یک روز اعضای بدن و ...یک دعای مخصوص برای آخر سپاسگزاری هست که اگه وقت نکردید ، فقط این رو بنویسید هم خیلی خوبه‌( داخل تاپیکها میگذارم).بیشترین تاثیری که ازش دیدم اینه که سپاسگزاری برام مثل یک عادت شده  و باعث شد هر اتفاقی که توی روز توی زندگیم بیفته به حالت خوب ببینیم و انرژی ببشتری داشته باشم.چون سپاسگزاری و عشق بالاترین سطح انرژی رو دارند.و به صورت ناخودآگاه با ترسهام رو به رو شدم.چون دیگه اون رو عضو جدایی از خودم میبینم و تونستم کارهایی انجام بدهم که قبلا فقط حرفش رو میزدم.البته هنوز هم درگیر به هم ریختگی میشم.ولی چون دیگه میدونم دلیلش چیه و اون رو یک نشونه میبینم راحت تر حلش میکنم.کتاب شفای ژندگی هم اگه تونستید تهیه کنید و بخونید و همینطور مراقبه کنید.