با ابجیم اومدم بریم حرم اریا اماده کردم و رفتیم تو ماشین دیگه شروع کرد به گریه تا اینکه من جای ی مطب متخصص پیاده شدیم رفتم مطب و به ابجیم گفتم شما برید حرم وای نستید
از شانسم رفتم تو مطب نوبت ندادند گفت وقتمون پره برای ساعت ۲ به بعد نوبت داریم
آریا هم همچنان گریه می‌کرد بیمارستان هاشمی‌نژادبزدیک بود رفتم اورژانس که گفتن دکتر اطفال نداریم دکتر عمومی اطفالو ویزیت نمی‌کنه
آریا همچنان گریه می‌کرد سوار اتوبوس شدم رفتم تو درمانگاه شبانه روزی جای خونمون آریا هم همچنان گریه می‌کرد رفتم جای دکتر و آمپول و دارو داد همسرم هم اومد جام داروهاشو گرفتیم آمپولم زدیمشو آریا هم همچنان گریه می‌کرد بکوب دو ساعت اصلاً گریاش قطع نشده بود از اول تا اینکه رفتم خونه بعد کمی گریه خوابید 😢😢😭
خلاصه بهتون بگم که روز سختی بود یه جوری که خودمم گریم گرفته بود😭😭

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط