من دیگه واقعا نمیدونم باید از دست پدرشوهر و مادر شوهرم چیکار کنم خیلی کفریم از دستشون
هر موقه میرم خونشون تو این سرما و آلودگی هوا بچه رو میبرن تو کوچه تابش میدن شوهره احمقم هیچی نمیگه دیروز هر چی گفتم نبرید سرده به حرفم اهمیتی ندادن میگه اصلا پسرم میاد اینجا نره بیرون تاب بخوره انگار که هیچ نیومده اینجا
حتی. از عمد کاپشن برا پسرم نبردم که نبرنش به بخاطر نداشتن کاپشن آب خورده بود لباسش خیس بود برداشتن با همون لباس خیس بچه رو بردن بیرون الان پسرم از صبح آبریزش بینی داره فقط دلم میخواد مریض بشه بچه

همیشه در برابر بچت قاطع باش نذار کسی حق دخالت به خودش بده من از روز اول طوری با قاطعانه برخورد کردم قشنگ دست همه اومده بدون اجازه من کاری نمیکنن حتی مامان خودم مادرشوهرمم دستش اومده دیگه میگ حرف مهدیه یک کلمه هست گفت نه نه🤣

منم درگیر همین موضوع هستم گلم موهای دخترم کوتاه میکنن زشتش میکنند موهاش خیلی قشنگه دیگه چیزی نمیگم چون زورم بهشون نمی‌رسه چون میرم سر کار مجبورم باهاشون ارتباط بگیرم بچه نگهدارن

عشقم بعضیا کلا هرچی میگی مخالفش انجام میدن وقتی درک ندارن دیگه زیاد لباس بپوشون با تجهیزات بره بیرون حداقل

نه عزیزم کارت اشتباه بچه باید بره بیرون هرچی بیرون بره زودتر زبون باز میکنه

واقعا که دوستی خاله خرسن مگه چقد بی درک

مگه چندساعت میبرن تاب میدن؟

عزیز دلم وقتی میبینی درک نمیکنن اول رفت و امدتو کم کن بعدم حتما لباس بپوشونش کوچولوتو
اون طفل معصوم آسیب میبینه

اخی عزیزم حق داری به خدا
اخه عقل سالم میاد این کارا میکنه
بگو این کارا مال تابستونه هنرش رو دارین الان تو خونه سرگرمش کنین ک بهش خوش بگذره