۴ پاسخ

به شوهرت بگو از اینجا بریم بچه هامون کوچیک هستن نمیدونن نباید برن خونه مادربزرگشون منم نمیتونم مدام مراقب باشم درگیر خونه داری هستم، بریم تا مامانت اذیت نشه

بخدا خیلی عزیزتم دلم به حال بچه هام میسوزه شب روز باید توخونه زندونی باشن😔

واقعاعجب مادربزرگی..من مادرشوهرم ۲۴ساعته اونجاباشیم آخ نمیگه تازه یه روزم نرم بالا زنگ میزنه میگه چرا نمیای

عزیزم بچن هر کاری هم کنی نمیتونی جلوشونو بگیری فوقش برا یکی دو روز. اونا مادرشوهرتینا مگه بچن که نمیفهمن؟ بگو اگه خیلی ناراحتین به پسرت بگو تا بار کنیم شاید خدا کرد از پیششون برین

سوال های مرتبط

نگین ضیایی نگین ضیایی قصد بارداری
یعنی این بچه با دندون درآوردن منو دیوانه کرد از ۶ ماهگی تا الان هر ماه ی دندون در آورده ی هفته در ماه نه خواب داره نه خوراک نه اخلاق
شانس من باز الان شروع شده حالت هاش مادر بزرگم و داداش کوچیکم هم اومدن خونه من چند روز بمونن
الان زده بود به جیغ و گریه آروم نمیشد مادر بزرگم اومد یهو تو اتاق ما از بغل من کشید بردش اینم خواب بدتر جیغ میزد برده بچه رو سر کمد اسباب بازی 😐😐رفتم بگیرمش داداشم هی میگه چی شده چی شده قاطی کردم دیگه از زور خستگی و بی خوابی گفتم ولم کن پرهام نمی‌دونم چی شده رفتم از بغل مادر بزرگم کشیدمش بردم قطره دادم ژل زدم لثش کردم تو تاب خوابید
کلا مادر بزرگم میاد پیشم عصبی میشم از بس از دوس داشتن زیادش به مسیحا گیر میده به همه چی
الان اعصابم ریخته به هم با داداشم بد رفتاری کردم بچه رو هم از بغل پیرزن طفلی کشیدم
گاهی با خودم میگم واقعا بچه آوردن بزرگترین خریت زندگیم بود ولی نگاش میکنم دلم واسش کنده میشه چیه این مادر بودن آخه