۲۰ پاسخ

هزار الله اکبر 🧿❤️🌱
عیب نداره قد کشیده ماشاالله
من همیشه میگم قد مهم تر از وزنه

ویییییی ماشالله چقد نازه
همه چیش عالیه ه ه

خداحفظش کنه عزیزم

خدا نمک شوره .ماشالا همه چیزش خوبه دختر من هنوزه ده کیلو هس

عزیزم قد و وزنش خوبه نگران نباش ماشالله اینقدر شلوغ میکنن بچه ها هر چی میخورن آب میشه دیگه

بچم از دوسالگی رو ۱۰هرچی دوس داشته باشه میخوره هرکاری کنم چیزی دوس نداشته باشه لب نمیزنه

ماشاالله ب این عروسک🧿
عشقم مهم قده نگران نباش

قد مهمتره عزیزم
چون بچه دندون درمیاره مریض میشه بدو بدو زیاد داره لاغر میشه

چشم خدا بهش باشه ، خوشبحالت دختر من خیلی ریز دوسال و‌نیمش وزنش با لباس ده کیلو قدشم ۸۳😭😭😭

ماشاالله خداحفظش کنه میشه گلم بگی ازتغذیع ش ومولتی وچیا میدی پسرمن خیلی ریز مونده 😔

گلم وزنش هاليه
چون ٢سالگي رشدزيادي كرده الان كمتررشدكرده (به قول دكتردخترم)و
بعدم بهددوسال كلا رشدكم ميشه

بچه من از دوسالگی 13مونده

من دیروز دخترمو بردم دکتر با لباس11/700بود اصلنم غذا نمیخوره الانم ک سه چهار روزه مریض شده جز اب و یکم سوپ چیزی نمیخوره من ک دیگه بیخیال وزنش شدم

پسرمن دقیقا همین شرایط داشت بهداشت فرستاد رو متخصص آزمایش و چکاپ کانل داد مشکلی نداشت خداروشکر

عزیزم عالیه.پسر من هنوز 10کیلوه

سلام عزیزم خدا حفظش کنه برات

نه عزیزم ماشاءالله به دخترت
همه چیش خوبه
بهداشت بیخود دلهره به دل آدم میندازه
بعد از یه سنی به بعد بچه ها به کندی افزایش وزن پیدا می کنن
پسر منم چند ماه پشت سرهم استپ وزن داشت بعد دوباره یکم اضافه کرد ولی بازم از نظر من وزنش باید بالاتر باشه از بس بازیگوشی و تحرک دارن وزن نمیگیرن
غذا هم که با بدبختی باید بهشون بدیم

هزار ماشالله قد بلند و زیباست💛
وزنش خوبه احتمالا به خاطر دندونه
ولی خب اگه دکتر لازم دونست چکاب بده و از لحاظ عفونت ادرار هم چک کن
اما بازم از نظر من به خاطر دندون و شیطنته

بعدشم گفت یک ماه دیگه بیار دوباره!

سلام عزیز چه دندونی ؟ دندان های آخر منظورتونه؟؟

سوال های مرتبط

مامان نگار مامان نگار ۲ سالگی
سلام مامانا.
چه جوری تروما بعد از آزمایش گرفتن و اون ترس رو از بین میبرین؟
نگار فوق العاده بد رگه، کلا هم یکبار ۹ ماهگی آزمایش داده بودیم براش، ک پنج شیش ساعت ب خاطر تب بستری بود. بعد اون اصلا فرصت نشده بود ببرم تا امروز! حتی گروه خونی نگار رو ما نمیدونیم!!!
قبلش تو خونه کلی بهش توضیح دادم تمرین کردیم. اونجا هم اولش رو تخت خوابید اوکی بود خانمه هم مهربون بود اما خب دردش اومد و اینکه چون بد رگه، یکم ازش خون گرفت، ولی دیگه نیومد و مجبور شد از این یکی دستش هم بگیره، دوتا همکار آزمایشگاه، دو نفر من و مادرشوهرم به زور نگهش داشتیم انقد ک زور داشت، تا بتونه بگیره، کلی قربون صدقه اش رفتم. اما از صبح اعصابم خرابه. همش میگفت اذیتم نکنید، بذارید برم، مامان بغلم کن. احساس میکنم اون امنیت اش رو نسبت بهم از دست داد چون دلش می‌خواست من کمکش کنم. بعدش کلی صحبت کردم باهاش، خانمه بهش بادکنک داد، قبلش پرسیده بودم جایزه چی بدم بهت، با خودم براده بودم و همونجا دادم بهش. مادرشوهرم هم براش جوراب و شلوار خرید. اما آنقدری ک ترسیده بود، حتی نمیذاشت آستین لباسش رو بدیم بالا تا دستاشو بشوریم. باز بغل خودم اجازه داد. نمیذاشت چسب رو باز کنم از دستش. خلاصه روز خوبی نبود برامون.
نمیدونم چیکار کنم از اون حال و هوا بیاد بیرون😩