سلااام خوبین یه برنامه نوشتم برادختری یه مدت مریض بود زیادی سر وقتش نرفتم ویکمم به خود دخترم و به دستاو گردنم وکمرم ا ستراحت دادم
کاردرمانیشم شروع کردیم اما اثر بوتاکس تموم شده و بچم خیلی درد می‌کشه سفتی عضلاتش برگشته .منم باااین که حال جسمیم خوب نیس بخاطر تمرین زیاد اما برانجات دخترم انجام میدم به برگه نوشتم که یادم بمونه تمام ورزشاش از قلم نیوفته فیلممم دارم ازشون که یادم بمونه .
این و گذاشتم بخاطر این که قدر اون شبطنتا بچه هاتون بدونین اینکه خودشون بازی میکننن یاازشمادرخاست دارن بازی کنین باهاشون قدر اون خندیدنا مابین بازیو شیطنت .لحضه به لحظه بخاطر این حرکات طبیعی که حق هر مادرو فرزنده نشستن خزیدن راه رفتن بادستا بازی کردن ....خداروشکر کنین
بجا که از شیطنتشون عصبی بشید بگید خداروشکر که بچم انقده انرژی داره نمیگم منم عصبی نمیشم شاید همه مون عصبی بشیم اما عصبانیت رو سر طفل معصوم مون خالی نکنیم .بیام باتشکر گذاری اون حس و حال خوب و به خودمون منتقل کنیم بخاطر همین چیزایی که داریم

تصویر
۶ پاسخ

پیامت به دلم نشست
چون من خودم بخاطر شیطنت و زیاد حرف زدن دخترم عصبانی میشم

خدا کمک تون کنه ان شاءالله راه رفتنش ببینی عزیزم 🙏

ماشالله ب تو مامان قوی انشالله خدا کمک میکنه ب دخترگلتم

سلام
خداقوت میگم بهتون. انشالله به زودی شاهد پیشرفت فرزندتون باشید 💚

درکت میکنم عزیزم ،منم پسرم مریض بود دوهفته تمرین ندادم میزارم روشکم تکون نمیخوره یعنی این همه زحمت با دوهفته مریضی خراب میشه ،اونروز همسایمون به دستای بچش قاشق داغ گزاشته بود میگم چرا اینجوری کردی میگه حقشه لوازم آرایشی مالیده دیوار یعنی انقدر گریه کردم گفتم من حاظرم پسرم دستش وسایل بگیره بشینه لوازم آرایش خراب بشه که چی بشه برو خدارو شکر کن بچت سالمه اینو فقط ما می‌فهمیم

عزیزم خدا بهت قدرت بده😍😍آره واقعا منم همیشه به همه میگم قدر بدونید درسته همه ما حق خسته شدن داریم ولی باید همه تلاشمون بکنیم و قوی باشیم چون بچه هامون جز ما پناهی ندارن

سوال های مرتبط

مامان آرین💔 و آنیا🩷 مامان آرین💔 و آنیا🩷 ۲ سالگی
امشب آخرین شبیه که کنارمه فردا ظهر میره
امروز بعد از ظهر بهم گفت میشه بغلت بخوابم بعدش بغلش کردم و بهم گفت خیلی آرامش میده 😭😭😭از نگاه بهش سیر نمیشم همش میگم یعنی من ظلم کردم گذاشتم بره پیش باباش؟ اگه بزرگتر شه و دیگه نخواد سالی یه بار پیشم بیاد چی
خدا میدونه که چقدر دوستش دارم اونو توی نوزده سالگیم به دنیا اوردم حالا داره از نظر قدی ازم بلندتر میشه 😭😭 کاش میتونستم برم هر جا میره یه خونه تو همون کوچه بگیرم و هر روز ببینمش من بخاطر آینده اش پا رو دلم گذاشتم
۱۸ سالم بود که ازدواج کردم ۱۹ سالگی آرینم و به دنیا اوردم و بیست و پتج سالگی بخاطر خیانت از باباش جدا شدم تا ۸ سالگی پیش خودم بود اما وقتی باباش گفت میخام مهاجرت کنم بذار باهام بیاد بخاطر آینده اش قبول کردم به شرطی که سالی یه بار پیشم باشه من هنوز لباساش و اسباب بازی‌اش و دارم هر وقت دلم تنگ میشه میرم سراغ اونا همیشه فروردین بهترین ماه زندگیمه چون آرین پیشمه پسر و دختر فرقی نداره اما همیشه اونکه دورتره یه جور دیگه یه حس دیکه داره کاش امشب صبح نشه من دارم نگاش میکنم و اشک میریزم از تماشاش سیر نمیشم هر چقدرم بزرگ شی هنوزم همون پسر کوچولوی خودمی. الهی بمیرم که خیلی شبت دوست داشتی پیشت باشم و نبودم کاش بدونی من بخاطر خودت خواستم بری امیدوارم به بهترین جاها برسی که یه روز منو بخاطر اینکه کنارت نبودم سرزنش نکنی 😭😭😭
آروم بگیر قلب لعنتی اون یه پرستوئع که باید بره و با بهار بعدی بیاد پیشت 😭😭😭