۷ پاسخ

نهایتا بگم آراد باتعجب مثلا دیروز شیشه مولتی و پلارژین دستش دوتاش باهم پرت کرد خورد بهم شیشه پلارژین شکست هیچی دیگه رفتم جمع کردم

من مثلا کف آشپزخونه خیس بود بچم داشت می‌رفت ازش دور بودم همین ک می‌دویدیم سمتش هی داد میزدم میگفتم یا ابولفضل

من فکر کنم خوب باشم تو این مورد
دخترمو شش ماهه که بود تب داشت بردیم بیمارستان گفت باید آزمایش از کمرش بگیریم منو شوهرم به هیچکس هم نگفتم درحالی که خیلی وابسته به خانوادمم آزمایشو گرفتن و دخترمم بی هوش بود منم داشتم میمردم از غم و اضطراب
مامانم و خاله ام و خواهرم اومدن چنان خودمو محکمو استوار گرفتم و اونا رو دلداری میدادم که خودم باورم نمیشد مامانمم اروم شد از حالت بی اضطراب من
بعد که دخترم مرخص شد تا یه هفته ده روز انگار روح و خون تو بدنم نبود انقدر حالم بد بود تو تنهایی دخترمو میخوابوندم گریه میکردم
بعدا همه بهم میگفتن باورمون نمیشده تو همچین موقعیتی اینقدر استوار باشی

من ادم جیغ دادی نیستم ممکنه دست پام گم کنم

نه منم جیغ ودادنمیکنم ینی استرسی نیستم کلا😂

من خودمو گم میکنم حالم خیلی بد میشه

مثلا چی با ذکر مثال لطفا

سوال های مرتبط