۳ پاسخ

من این روش قبول ندارم. یاسین دوست داره خودش بخوره. کاسه میزارع تو دهنش ولی قاشق نمی‌خواد پس سعی میکنم خودم بهش بدم حداقل غذا بخوره

منم امروز توی ظرف دادم کلن همشو ریخت ظرف گاز گرف😐😐😐🫠

غذا خوردنشون صبر ایوب میخواد🥴
دختر من اجازه نمیده هیچی بهش بدم فقط خودش باید بخوره
هر روز دارم سه وعده غذا میپزم ولی اندازه یه وعدم نمیخوره!!

سوال های مرتبط

مامان ایلیا👼🏻 مامان ایلیا👼🏻 ۹ ماهگی
🔴چندتا نکته درباره غذای اولیه کوچولو
اول از همه بگم من مامان اولیم تجربه زیادی ندارم فقط دوستداشتم از این یک ماهگی غذا کمکی برای ایلیا شروع کردم تجربه امو باهات به اشتراک بذارم
۱.من کلا قبل از اینکه غذای کمکیو شروع کنم چون ایلیا داشت دندون درمیاوردو لثه هاش میخارید توی پستونک میوه خوریش سیب و گلابی داده بودم با طعمش اشنا بود

۲.چون نوزاد تاحالا غیر از شیر هیچ طعمی رو امتحان نکرده اولش غذا رو شاید لب نزنه شاید عق بزنه یا دوستداشته باشه بخوره

۳.شما اصلا ناامید نشین من دفعه اول خیلی اطلاعات نداشتم سرلاک فرنی برنج گرفتم وقتی درست کردم ایلیا سه دفعه اول نخورد اصلا بوش که میخورد ب دماغش روشو میکرد اونور ولی خب کم کم به طعم جدید عادت کرد و خورد ولی خب من نصف قوطیشو بیشتر ندادم

۴.خودتون بشینین جلوش با ی قاشق دیگه از غذاش بخورین ملچ ملوچ کنین تعریف کنین

۵.بعضی غذاهایی که میشه ارو بذارین خود کوچولو بخوره مثلا سیب بخار پز کنین درحدید قشنگ تو دست له بشه بذارین جلوش

۶. اگر نخواست به زور ندین اصلا کم کم در طول روز ی قاشق دو قاشق بذارین دهنش تا عادت کنه
دیگه همین تا اینجا من این چیزارو فهمیدم امیدوارم برای شماهم مفید باشه🫶🏻
مامان هلیا گردالی 😍 مامان هلیا گردالی 😍 ۹ ماهگی
امروز روز گندیو گذروندم،
هلیا که از ۷ صبح با گریه بیدار شد دندونش داره درمیاد خیلی نااروم بود امروز، منم ۴ ساعت خوابیدم شب. تا ۱۰ صبح گریه میکرد و غر میزد.
ظهر واسه هلیا ماهیچه با کینوا و کدو حلوایی و الوبخارا پختم، قبلا دوست داشت، امروز میلش نبود یه. قاشق خورد دیگه نخورد ، دیدم گرسنست از غذای خودمون یکی دو قاشق دادم با میل داشت میخورد نمیدونم چی تو مغزم گذشت که گفتم بذار وسطش غذای خودشو بدم بخوره (یبوست شده میخواستم الو بخوره) قاشق که رفت توی دهنش دید اون مزه ی قبلی نیست شروع کرد گریه ی شدید جوریکه کیود شد و غذاهاشو بالا اورد از شدت گریه. با هر اشکش اشک ریختم و گفتم غلط کردم شوهرم هم عصبانی از پای سفره بلند شد که چرا اشک بچمو دراوردی.
با بدبختی ارومش کردم شوهرم نشوندش روی صندلیش کمربندشو نبسته بود منم با اشک داشتم بهش غذا میدادم متوجه نشدم، غذای خودمونو داشتم بهش میدادم که یهو لیز خورد از روی صندلیش، خداروشکر جفتمون کنارش بودیم تو هوا گرفتیمش چیزی نشد یکم سرش برخورد کرد به صندلی دوباره ۵ دقیقه جیغ زد ، سر شوهرم شدید داد زدم که تو نمیفهمی کمربندشو باید ببندی، اونم ناراحت شد رفت تو اتاق.
از ساعت ۴ ۵ هم هلیا تب کرده و بی قراره شدید به هیچ صراطی مستقیم نیست ژل دندون هم زدم استامینوفن هم دادم. الان هم داره تو خواب ناله میکنه و من از ناراحتی دارم میمیرم .
دیگه هم غذاهای خودمونو بدون نمک درست میکنم میدم بهش بچم غذا بخوره ۱ ماهو نیمه وزنش ثابت مونده.
خدایا توان بده بهمون 😔