واقعا قدیم چطور بچه بزرگ میکردن اونم چندتا بچه و فاصله سنی کم؟
الان با تموم امکانات و پیشرفت علم راحت شدن زندگی از پس یه بچه ادم بر نمیاد من از صبح تا شب درگیر نهالم و واقعا مادرشوهرم کمکم میکنه این همه دارو تا میجنبه میبرم دکتر چکاپ نمیدونم تقویت حس لامسه شنوایی بینایی
تهشم اخر شب فکر میکنم دارم براش کم میذارم
من دارم فکر میکنم جارو رباتیک بگیرم ایشالا که بتونم از پس کارام بر بیام
مامان بزرگم اون روز میگه این پستونک چیه هی میذاری دهن بچه میگم شما چیکار میکردید واقعا گفت تو یه پارچه قند میکوبیدیم میبستیم میزدیم به اب سفت میشد بچه میمکید تا تموم بشه باورتونم نمیشه ماشالا بچه هاش همه درشت هیکل و قوی😐😐😐

ما شورشو دراوردیم😐
ولی دست خودمون نیس اگاهی زیاد باعث میشه ادم اینطوری شه

نسل ما، مادران بسیار مسولیت پذیر تر و آگاه تری هستن.

قدیما سخت نمیگرفتن زندگی راحت تر بود

دقیقا
البته قدیم بچه تا یکم می‌نشست و راه میافتاد تو حیاط و کوچه بودن تا شب بازی میکردن الان چی ؟
بعد همه چیز سالم بود الان هوا ،اینترنت،غذا
نه ما جون داریم عین قدیم نه حوصله ...این همه گرونی
خب ادم باید مغزش بکشه بخدا من خودم با اینکه کمک هستن نمیتونم

من مامانم حدود هفت سال پیش داداشمو بدنیا آورد یادمه خیلی ریلکس و راحت بزرگش کردیم با وجود اینکه کولیک داشت یه بار قطره کولیک و اینجور چیزا بهش نداد
زردی داشت یک شب همش زیر دستگاه بود دیگه هم نبردنش تست بده
تو همه ی مهمونی هاهم شرکت می‌کردیم همه بچه رو بوس می‌کردن و میچلوندنش
هر ماه هم مامان بابام میرفتن روستا تو سرما و گرما
از همون اولم مامانم همیشه دراز کشیده بچرو شیر میداد
حالا من عین افسرده هام همش تو خونه ام که یه وقت کسی بچمو بوس نکنه یه وقت سرما نخوره خوابش بهم نریزه
طفلک بچمو بعد مدتها که جایی میبرم همچین با کنجکاوی بقیه رو نگاه میکنه دلم میسوزه واسش همش تو خونه است ولی چیکار کنم؟ از بس میبینم همه میگن ویروس گرفتن و این حرفا میترسم از جام تکون بخورم

ااااخ گفتی
مامانبزرگ من میگ قدیما تو روستا قرص جلوگیری نبوده هر چند وقت ی بار ک بهداشت می اورده دعوا بوده سرش
میگن کلی کار زمین کشاورزیو دامداریو خونه داریو میکردن آخرش باز میرفتن زیر لحاف یکی دیگ میکاشتن😂
حالا ما جلوگیری سفتو سخت داریم ک ی وقت حتی احتمالشم نباشه...

عزیزم بچه های الان فرق میکنن. منم مادر شوهرم تا یه چیزی میگفتم میگفت من 5 تا بچه بزرگ کردم. تا اینکه یه چند روز میخواستن خونه شون را رنگ بزنن اومدن پیش ما زندگی کردن اعتراف کرد که 5 تا بچش اندازه این بچه من اذیت نمیکردن و سخت نبوده🤣🤣

ما این همه مراقبیم هیچ اثری نداره
بخدا مامان من ۸ تا بچه دنیا اورد میگه اصلا مثل شما نبودم بچه قنداق میکردم بهتون کره با یه دارو هست اسمش بایره هست قاطی میکردم شکمتون کار میکرد سیر هم میشدین تا چند ساعت میخوابیدین هیچکدومتونم نمردین همتونم سالم و سرحالین
راستم میگه😐

چرا میبرید تقویت حس لامسه شنوایی بینایی؟ بچه ۳ ماهه ارو؟

امشب شب ناله کردنه تو گهواره چرا همه باهم خسته شدیم کم آوردیم 😂😂😂😂😂

مامان منم میگه شیرتون میدادیم مینداختیم یه کنار. میرفتیم دنبال کارای خونه.

مادر بزرگ من ۱۰ تا بچه داره همشونم ماشالله درشت و تپل و زرنگ☹️
این بچع منو اخر کور ب کور میکنه تایپکامو ببینین متوجه میشین امروزم با یبوست درگیریم

قدیمیا زایمان میکردن بچه های بزرگتر کوچیکترها رو نگه میداشتن مادر هم مشغول کارای خودش بود

واقعاراست میگی خودمم همیشه همین فکرومیکنم بخصوص که پوشکم زیادمدنبوده ماشین لباسشویی ظرف شویی

قدیم کسی دگیر کولیک و رفلاکس تب واکسن و گریه بچه نبود مادر شوهر من هشتا بچه داره میگه پاهای همشنو می‌بستم به لوله میرفتم دنبال کارا
تو شیر دهی هم همه چی میخوردن بچه گریه میکرد پاره میشد اهمیت نمیدادن