۱۸ پاسخ

خدا حفظش کنه عزیزم 🥰❤️
چقدر حس مثبت میگیرم از تایپک هات و اینکه میفهمم چقدر مادر قوی هستی

ای جونم چقدر قشنگ نوشتی😍🥹

وای چه حس های مشترکی 🥹

اوووخ بوی نی نی اومد🥹🥲

خدا حفظش کنه😍😍 دقیقا

داداشت چقدری شده؟😍

اوخههه خدا حفظش کنه😍😍😍🥹🥹🥹

هزار ماشاالله به گل پسر ناز❤

دختر من وقتی میبرمش حموم انقد گریه میکنه که من همون هفته ای یه بارشو به زور میبرم🥲
ولی منم خیلی دلم میخواس حدقل هفته ای دوبار ببرمش.
امیدوارم هرچی بزرگتر شه بهتر شه

عزیزم 😍😍😍بله واقعا حس خوبیه منم بعد حمامش بهش شیر میدم و تمام لحظات دوتاشون مرور میکنم پسر بزرگم داره ده سالش میشه اما هنوز برام کوجولو هست همیشه برای بزرگه کارای بچگیشو تعریف میکنم ذوق میکنن

دقیقا بچه اول هم سن شمابودم باردار شدم خیلی زودگذصت بعدازاون وقتی پسرم ۲ سالش شد برای بچه دوم اقدام کردم اما نشدم دکتر زیاد رفتم ناامیدم کردن که دیگه باردار نمیشه اماخدابعداز ۸ سال یه دختر نازبهم داد وغافل گیرم کرد عین یه معجزه برام

دخترم عاشق حمومه ولی از لباس پوشیدن و دراوردن بدش میاد

خداحفظش کنه
حرفاتو باجون و دل حس کردم😍
هاکان جان شیرخشک میخوره؟

خداحفظش کنه من حس میکنم زودداره میگذره و بزرگ میشن دلم برااین روزاش میدونم تنگ میشه🥺

چقد حرفات حرفا دل منه

ای جونم خداحفظش کنه برات گلم تاچشم روهم میزاریم بزرگ شدن اماخاطراتت بچه گیشون بهترين لحظات زندگیمون که فراموش نمی شه

پسر من انقدر ازتعویض لباس و حموم رفتن بدش میاد خودشو منو پارررره میکنه ۲هفته یبار میبرمش😑میترسم مریض بشه انگار گریه میکنه نمیزاره لباساشو بپوشم

خدانگهدارش باشه

سوال های مرتبط

مامان ❤️🤩 مامان ❤️🤩 ۱۳ ماهگی
سلام اومدم ی داستان بگم راجع به حموم بردن بچم توسط مادرشوهرم
من همیشه از همون روز ده به بعد دیگ خودم پسرمون بردم حموم
بعد حدودا یه ماهگیش خسته بودم گفتم بزار ب مادرشوهرم بگم اون بیاد ببره
خلاصه گفتم بیا ببر اونم
اومد و بچه رو برد و شیرحموم و باز کرد و کلا پسرمو گرفت زیر شیر آب
یعنی آروم آروم با لگن آب نمی‌ریخت سرش گرفته بودش زیر شیر آب🙄 این بچه چنان ترسید چنان گریه کرد ک نگو و همچنان ب کارش ادامه می‌داد منم گفتم اینجوری می‌ترسه خلاصه ک همینجوری زیر شیر آب شست و در آخر بچه رو سر و ته کرد و ی تکون داد و حوله پیچید بهش
منم داشتم سکته میکردم ولی هیچی بهش نگفتم آخه چ کاریه واقعا فقط ادعا میکنن یسری لز این قدیمیا
والا این همه بچرو بردم حموم یبار گریه نکرد
همون شد برای آخرین بار ک دیگ بهش نمیگم بیاد حموم ببرتش
جالبش اینجاس پسرم وقتی از حموم اومد بیرون نگاهش بهش میوفتاد میزد زیر گریه
مادرشوهرم میگفت وای ببخشید ببخشید ترسیدی😐😐😐😐 خلاصه بچتون و با هر سختی ک هست سعی کنید خودتون بزرگ کنید
مامان نیکان مامان نیکان ۳ ماهگی
زیبایی زندگیم😍
وقتی بهت نگاه میکنم خداروشکر میکنم برای داشتن تو و بابات🤲🏻
امیدوارم منو باباییت بتونیم بزرگ شدنتو ببینیمو افتخار کنیم به داشتنت یدونه ی من💙
وقتی کار دارم پسرم ببینه یه لحظه باهاش حرف نمیزنم با بردن صداش توجه منو جلب میکنه و وقتی نگاش میکنم میخنده😃🥰
وقتی بغلش میکنم به چشماش نگاه میکنمو حرف میزنم یه جوری میخنده که دلم ضعف میره براش🫠
گاهی روزا که از خواب پا میشم میبینم بیداره و بهم خیره شده و به زبون خودش حرف میزنه اصلا با گریه از خواب پا نشده☺️
خیلی آرومتر و دوست داشتنی تر شده کافیه صدام تو خونه نپیچه منو نبینه اونوقته که دیگه گریه میکنه تا صدای من بیاد که اروم شه🥲
وقتایی ک میریم بیرون یا سوار موتوریم خیلی آرومتره و همش میخنده و خوشحاله🛵🙂
گاهی اشک تو چشام جمع میشه میگم اگه عمرم تو این دنیا کوتاه باشه چی؟🥺
از مرگ میترسم چون بچم تنها میمونه چون منم که وابسته بچم شدم چون نمیتونم بچمو ول کنم🥺🥺
خدا عمر طولانی به همه مادر پدرامونو خودمون بده تا بزرگ شدن فرشتهدهای کوچولوی نازمونو ببینیمو مراقبشون باشیم🥹🤲🏻❤️
مامان سورنا مامان سورنا ۱۱ ماهگی
مامانای گل بیایید تجربه مو از دو تا بچه با فاصله ی کم بهتون بگم...انقد گول دور و اطرافو نخورین که هی میگن دومی رو بیار باهم بزرگ بشن راحته فلان...من دخترم ۴ سالشه و پسرمو سه ماهه دنیا آوردم که ناخواسته بود ولی با جون و دل نگهش داشتم و درست مثل دخترم بهش عشق میورزم...ولی ببینین اگه واقعا کسی رو ندارین که کمک دستتون باشه یا همسرتون اگه کمکتون نمیکنه توروخدا عجله نکنین...من قبل پسرم هرروز با دخترم کلی وقت میگذروندم میبردمش پارک باهاش میخوابیدم تمام تمرکزم رو دخترم بود حتی یه بار نشد بذارم ناخنش بمونه بلند شه زود زود کوتاه میکردم لاک میزدم براش بهش میرسیدم هم خودم هم هرکی میدید کیف میکرد که چقدر میرسی به دخترت...الانم واقعا دوس دارم اونجوری باشه شرایط ولی اصلا نمیشه همش باید بچه شیر بدم پوشک عوض کنم کولیک و رفلاکس و نق نقاش...خیلی رسیدگی میخواد...حس میکنم از دخترم دور تر شدم اخلاقش عوض شده همش جیغ میزنه بهونه گیر شده اصلا حسادت نمیکنه ها خیلیم داداششو دوس داره ولی حس میکنم یه جورایی یه چیزایی کم داره بمیرم براش😔الان اگه یکمم بزرگتر بود هم خیلی کمک دستم بود هم خودش زیاد اذیت نمیشد مثلا تا میخوام به دخترم دو تا لقمه صبونه بدم پسرم کبود میشه از گریه مجبورم برم به اون برسم!خیلی خیلی سخته دو تا بچه با فاصله ی کم...