خلاصه بستری شدم بیمارستان قدس ساعت ۱و ۴۰ دقیقه ظهر سرم زدم و امپول فشارم واسم زدن ب سرم شدم ۴سانت پا شدم ورزش کردم دیدم دردام دیگ داره اذیتم میکنه گفتم اپیدورال میخام همین الاننننن دیگ دکتر بی حسی اومد و واسم زد و قیمتشم سه و نیم شده 🥴دیگ من بی حسی گرفتم و ورزش ک ماما اونجا گفته بود انجام دادم نیم ساعتی تقریبا ی بار من ی سانت ی سانت باز میشدم اونم بعد از اپیدورال امپول فشارم قط کرد چون روند خودم خوب بود دیگ امپول فشارو بست تاااا هفت و نیم عصر شدم ۸ سانت دیگه رسیدم ب ۹ و ۱۰ سانت یکم طول کشید من درد زیادی داشتم تحمل میکردم دکتراومد بالا سرم و گف زور زدنتو با هر دردت شروع کن دیگ از ۹سانت ب بعد هیچکس تا تجربه نکنه نمیتونه تصورشم کنه که چقد میتونه درد ناگ باشه خیلی خیلیییی بده بعد با هر دردم زور زدمو دکتر تشوقم میکرد و میگف موهاش دیدم منو امیدوار میکرد میگفتم تر خدا ببرم اتاق زایمان میگف اینجوری دو تا زور خوب دیگه بعد دیگ گف ببریدش اتاق زایمان رفتم اونجا کلا فک کنم ی رب نشد زایمان کردم باز با کمک زیاد دکترم و ماما ک شکمم فشار میداد همزمان با زورایی ک میزدم ....

۱۰ پاسخ

چکارا کردی خوب باز شدی؟؟

وااااااا‌...مگه نمیگن با اپیدورال درد نداری دیگه ...؟؟چرا تو درد داشتی ؟؟؟چرا این دکترا دروغ میگن بهمون ادم و امیدوار میکنن

ای خدا 🥰🥰🥰🥰
مبارکه به سلامتی و دل خوش
قدمش مبارک باشه به شادی و دل خوش نام دار باشه زیر سایه پدر مادر بزرگ بشه

عزیزم دکتر همراه گرفتی

مگه نمیگن اپیدورال. دردو خیلی کم میکنه؟؟

بابا کی میگه اپیدورال بزنی کلا بی‌دردی... اخرش باید بی حسی در حدی باشه که مادر بتونه زور بزنه و همکاری کنه‌. بازم از سزارین بخدا بهتر چند ساعت ولی تموم. خیلیم عالی عزیزم مبارکت باشه

دقیقا میفهمم چی میگی خییییلی درد داره هیچکس تا تجربه مکنه نمی‌فهمه آدم دوست داره بمیره ولی دردا تموم شن 🙃

چند کیلو بود بچه اخر

چه اپیدورالی بود اخه تو که درد کشیدی

مبارک عزیزم قدمش خیر باشه

سوال های مرتبط

مامان آوش مامان آوش روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان نفس💞 مامان نفس💞 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۲
تا کارای بستری رو کردیم و بردنم تو زایشگاه ساعت ۶ شد ی نوار قلب ازم گرفتن و دردام نا منظم شده بود بعضی وقتا دو سه دقیقه درد داشتم باز بعضی وقتا هر ۵ یا ۷ ۸ دقیقه می‌گرفت یک ساعت بعد اومد معاینه کرد بازم ۳ سانت بودم دردام کم کم بیشتر می‌شد اما باز نمیشد تا اینکه سرم فشار برام وصل کرد ی ۱۵ دقیقه بود ک یهو کیسه آبم ترکید معاینه کرد ۴ سانت بودم یکی دو ساعت دیگ هم بود ک اومد معاینه کرد ۷ سانت بودم هی دردام بیشتر می‌شد اما در حدی نبود ک جیغ بکشم با تنفس رد میکردم کمتر می‌شد دردام ۸ سانت ک شدم گفتن بلندشو بریم روی تخت زایمان وقتی بلندشدم دیدم آب کیسه آبم سبزه یکم بهشون گفتم مدفوع نکرده گفتن ن طبیعیه بردنم رو تخت زایمان دردام دیگ خیلی زیاد شده بود بعضی وقتا نفس میگرفتم بعضی وقتا هم وسطش جیییغ میکشیدم میگفتن جیغ نزن اما واقعا نمیشد سرم میزدم روی تخت میگفتم نمیتونم اما هیچ ب هیچ ۹ سانت ک شدم گفتن سر بچه یکم هنوز بالاس زور بده تا بیاد پایین حدود ۱۵ دقیقه وقتی درد داشتم زور میدادم آب کیسه هم همینطور خالی می‌شد ۱۰ سانت شده بودم وسایل و آماده میکردن ک ینفر از ماما ها اومد گف داره افت میزنه قلبش رفتن دکتر و آوردن گف باید سز بشه مدفوعشو خورده دیگ سریع تو ۵ دقیقه سوند وصل کردن و شلوار پام کردن آمادم کردن برای اتاق عمل بردنم اونجا و بی‌حسی و دیگ درد و نفهمیدم یهو صدای گریه بچه اومد ولی من نمیدیدمش حس عجیبی داشتم بعد ک بردنم تو بخش اومدن بچه رو شیر بدن ک دیدمش
مامان طاهر مامان طاهر ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
پریشب با سردرد شدید رفتم بیمارستان و با ترس فشار بالا بستری کردن . دکترم گفت صبح آمپول فشارو شروع کنن . منم که یکی دو هفته رو همون دوسانت مونده بودم . خلاصه صبح شد ساعت ۶ و سرم شروع شد . همون دقایق اول دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود . خلاصه گذشت و گذشت دردام خیلی زیاد شد ک معاینه کردن هنوزم ۲ سانت بودم . گفتن دیگ وقتشه کیسه ابو پاره کنیم . کیسه ابو پاره کردن در لحظه شدم ۶ سانت و دیگ خواستم گاز بیدردی رو بدن بهم . حالا این گاز چیه 😂😂 نفس میکشم دیگ منگ منگم انکار می‌خوام غش کنم . خلاصه درد داری ولی نمیتونی صداتو دربیاری. تا اینکه شدم ۸ سانت و دیگ گازو ازم گرفتن . ولی ی حس خیلی جالبی داشت گاز . دیگ وقتش بود فقط زور بزنم . ماما می‌گفت هرچی بیشتر زور بزنی زودتر ب دنیا میاد دیگ فقط دست توعه. منم تو اثر گاز درست حسابی نمیتونم زور بزنم و تمرکز کنم . خلاصه کل زایمانم ی ساعت هم طول نکشید ولی ی دردی بود ک صدسال از یادم نمیره 😭😭
مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۳ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم