واقعا درد داره...ولی ن دردی ک ازش حرف میزنن و ادمو میترسونن.هرچی جیغ ادم میزنه الکیه.فشاری ک باید ب کمر بیاد ب گلو میاد.همون دل درد پریود شدید ک ادمو راهی سرم و بیمارستان میکنه...ده سانت باز میشه و حتی تیغ میخوره ولی حس نمیشه ن تیغ خوردنش ن بازشدنش حتی ن بخیه کردنش.من ساعت 4صب بستری شدم ده و نیم صب تو بغلم بود.با وزن س کیلو چهارصدگرم.خلاصه الکی میترسونن.بعدشم فقط س چهار روز نیاز ب مراقبت داری کسی پیشت باشه بعدش خوب خوب و حتی چای بخیه هم روی بدنت نیست انگار نزاییدی
من ک از هرکی پرسیدم حوصله تعریف نداشته یا وقت نداشته بگه😂
من اینو همممه جا گفتم اگه بچه اتون 3 کیلو نهایت 3 کیلو 200 اینا باشه طبیعی خیییلی راحته (اگه آموزش دیده باشی) ولی اگر بیشتر باشه دردش واقعا زیاده من یه بچه ام 3800 بود یکیش 4 واقعا اذیت شدم
چقد از زایمان طبیعی میترسم وحشت میکنم 😕
وقتی زایمان میکنی یه آرامش خاصی داره که قابل وصف نیست اصلا استرس نداشته باش خانمهایی بودند اونجا که خیلی جیغ میزدن دیگه نای نفس کشیدن و زور زدن نداشتن بعضی ها هم اسم شوهراشون رو صدا می کردن میگفتن علی بیا خودت بیا پرستارها هم می گفتند علی بیاد چکار کنه 😄😄😄
چند روز رابطه جنسی نداشتین؟
من سر دخترم39هفته زایمان کردم
یه روز قبل زایمان صب زود دردام فاصلشون کم شده بود میدونستم ک دیگه موقشه.. ب همسرم گفتم رفتیم بیمارستان... دم دیقه هم هی دسشویی میرفتم فشار روم بود... معاینه کردن گفتن یه سانتی برا چی اومدی گفتم خیلی درد دارم زود ب زود میگیره گفتن الان نمیشه بستری کرد برو فردا صب بیا.... من اون روز تا شب خیلی درد کشیدم و نفسم تنگ بود انگار یکی داره خفت میکنه بشدت کمر درد پا درد و درد واژن و لگن داشتم.... تا شب دردام خیلی شدید شد باز رفتم بیمارستان گفتن1سانتی باز چرا اومدی... دوبار معاینه کرده بودن ب زور شده بود سه سانت... از اینکه معاینه زیادم کنن میترسیدم میگفتن عفونت میگیری.... من شب تا صب تو حیاط بیمارستان دراز کشیده بودم و دردای خیلیییی شدید داشتم مامانم و خواهرم و خواهر شوهرم پیشم بودن و هی ماساژ میدادن ولی فایده نداشت... دم صب خیلی حالم بد بود اومدم خونه دوش گرفتم باز رفتم بیمارستان گفتن هنوز سه سانتی ولی من از بس درد داشتم مامانم اینا و شوهرم اصرار کردن ک بستریم کنن... 8صبح بستری کردن دوبار دیگه هم معاینه کردن... امپول فشار هم زدن 3و نیم بعدظهر دنیا اومد.... از صب تا بعد ظهر فقط مرگ و ب چشم خودم دیدم.... البته هر بدنی متفاوته یه زن اوردن کنارم تو ربع ساعت چنتا زور زد بچش دنیا اومد 🙁
سلام من درد داشتم خفیف رفتم بیمارستان ساعت ۸ شب دهانه رحم کامل باز نشده بود دردهام پشت هم نبود زیاد و کم میشد بستری شدم زیاد درد نداشتم چند ساعتی طول کشید نفس های عمیق می کشیدم با کمک پرستار آمپول فشار بهم زدن دردهام شروع شد صبح زود زایمان کردم سخت نبود فقط جیغ و داد نباید بکنی چون بیحال میشی دیگه نفس نداری البته من ۱۳ سال پیش زایمان طبیعی داشتم.
شب بعد شام دردام شروع شد البته خیلی کم بود اما من چون زایمان اولم بود فک میکردم دردش همین قدره و بچه به دنیا میاد اما مادر شوهرم گفت صبر کن صب بریم بیمارستان 🥺 هرچی من گریه میکردم که درد دارم میگفت صب میریم خلاصه صب که رفتیم بیمارستان گفتن پنج سانتی پیاده روی کن بعد کلی پیاده روی ساعت هشت بستری شدم و با کلللللی درد ساعت یازده زایمان کردم
ان شاءالله به زودی دعا کن این حس رو تا هفته 38تجربه کنم میام برات تعریف میکنم🥲❤
انشالله خودتون بزودی تجربه میکنین😂
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.