۳ پاسخ

الهی شکر ان شاءالله هیچ بچه ای مریض نشه و تنشون ساام و سلامت باشه و لبشون همیشه بخندن به کوریه چشم حسودا و بد دلا

خدا قوت مامان سحر مهربون❤️❤️❤️

میدونستی همین کمبودویتامین دی و آهن پایین باعث مریض شدن مداوم بچه ها وهمچنین نسبت به شناخت اطراف ضعیف هستن که باعث تاخیر کلامی شده...حتما مکمل های آهن وویتامین دی رو هرروز بهشون بده

سوال های مرتبط

مامان سارا مامان سارا ۳ سالگی
ازتون خواهش میکنم با دقت بخونید شاید زیاده ولی کمکی میشه به من خسته
سارا چند وقت پیش روز یکی دوباز شاید کمتر یا بیشتر حس میکردم مردمک‌چشمش حالت انحرافی یهو میره با پلک زدنش درست میشه
منم بردم بینایی سنج که خیلی خیلی وسواسه کفنم بهتره
گفتن کمی انحراف داره و آستیگمات هست و رو ۲ هست و صدرصد باید عینک بزنه
بهم نامه داد نوشته بود داخل نامه خانم سارا مشکوک یه انحراف چشم برم شیراز که تا شیراز ۵ ساعت راه دازم از هفته قبل مدام با ۴تا دکتری ک معرفی کرد تماس گرفتم هیج کدوم نوبت ندادن
یکیش گفت باید حتما بجه انحراف شدید داشته باشه که با عکس معلوم باشه ویزیت میکنم درصورتی که دختر من تا حالا یک نفر هم متوجه نشده انحرافه منم به زور شک بودم هست یا نه چه برسه به عکس
مدرسه باز میشه و دختر بزرگم میره کلاس اول و از مهر محاله بتونم برم شیراز
یه نوبت اینترنتی به زور واسه ۲هفتا دیگه گرفتم اونم هم پولشو به بدبختی باید جور کنم هم دخترم مدرسه نره
امشب به محض اطمینان بردم فوق تخصص چشم
که ایتقدر شلوغ بود همه هم نوبت عمل آب مروارید لیزیک اینا داشتن
به زور نوبتم شد معاینه کرد گفت یه انحراف مخفی داره که لازم به هیچ کاری نیست چون کسی متوجه نمیشه و گفت حتی دکتر هم عمل نمیکنه چون کمه چشمش هم گفت آستیگمات هست ولی نیاز به عینک نیست چون لب مرزه و هنوز کوچکه ممکنه خودش رفع شه فقط توضیحات رو نوشت گفت شش ماه دیگه بیا ببینم اگه شمارش بالا رفته عینک بدم گفت انحراف هم چک میکنم گفت بخدا اکه نیاز میدیدم خودم ارجاع میدادم شیراز گفت منم میدونم مادری نگرانی ولی نیاز نیست
به نظرتون صبر کنم و نرم شیراز
آخه قبلی بینایی سنج وسواسی بود شاید بخاطر وسواسش منو ترسوند
توروخدا شما یه جیی بگید
مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
خانما یه چیزی بگم براتون بخندین فقط‌..ما با مادرشوهر جاریمتو یه ساختمانیم بعد هفته ای یه بار یا دوبار شام و ناهاری میریم پایین خونه مادرشوهرم اون نمیاد خونه ماها ولی هر دفعه ما و جاریم اینا یه چیزی میگیریم میریم پایین دور هم میخوریم بعد امشب بردارشوهرم مواد اسنک و گرفته بود رفتیم پایین مادرشوهرم خورد کرد سرخ کرد موادشو اماده کرد بعد اسنک پز اورد اون مواد و میریخت رو نون من میپختم جاریمم کنار نشسته بود نگاه میکرد کلا زیاد کار نمیکنه بعد سفره انداختیم شام خوردیم دخترم به مادرشوهرم گفت دستتون درد نکنه مادرشوهرم گفت مامان به زنعمو باید بگی مال اونا بود دخترمم گفت زنعمو که کاری نکرد فقط نشست نگاه کرد تو و مامانم درست کردیم واااای 😅😅😅همگی ترکیدیم از خنده یعنی جاریم و با خاک یکسان کرد😅😅😅بعد من و جاریم رفتیم ظرف بشوریم اینا خوشش اومده بود هی به دخترم میگفت از زنعمو تشکر کن میگفت زنعمو که کاری نکرد بزار حداقل ظرفا رو بشوره🤣🤣🤣 میگن حرف راست و از بچه بشنو