۸ پاسخ

اره چرته منم چندبار گفتم هی میگفت خصوصیمو نشون میدم خوبه منم محل نداشتم خدا وشکر از سرش افتاد

مدل گفتن خیلی مهم ، البته توضیح زیادی دقیقا بچه رو حساس میکنه و به صورت نقطه ضعف از شما استفاده میکنی‌باید بدونی چطوری بگی

نباید چیزی بگی،میگی بدتر حساس میشن،بچه من نمیدونم از کجا یاد گرفته میگه بیا آمپول بزنم😑

وای ماهم رفته بودیم برا آزمایش به پدر شوهرم میگه مامان لیوانو اینطوری گذاشت منم چیش کردم آدم نمیدونه به بچه ها چطور یاد بده هر حرفی هرکاری پیش بقیه نکنن

رو پسر من که واقعا تاثیر داشت چندماه پیش پسر همسایمون ۶سالشه تو اتاق بهش گفته بود شلوارتو بکش پایین اونجاتو ببینم پسرم سرش داد زده که زشته و سریع اومد به من گفت

ولی پسر من یاد گرفته دارم شورتشو میارم پایین بلوزشو میاره رو خصوصیش من یا پدرش نبینیم خودم دارم لباس عوض میکنم میره بیرون درو میبنده گفتم هرکی باید تنها لباس عوض کنه

اینکه به باسنش میزنه هم نمیدونم بخاطر سن و سالشونه یا نه!

اشتباه اینجور خرفها اینه که نمیدونن از چه سنی باید گفت. فقط میگن به بچه ها یاد بدین..... تا یه طنی ما باید مواظب باشیم از یه سنی هم اموزش اینجور چیزا

سوال های مرتبط

مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامانا ما همگی ناهار خونه مادر شوهرم دعوت بودیم خواهر شوهرام با بچه هاشون و شوهراشون بودن
شاهان خیلیییی پرو و وقیح شده سر سفره ناهار صدا در آورد بهش گفتم دستشویی داری پاشو بریم گفت نه بعدش گفتم کار زشتیه بی ادبیه
پدر شوهر مادر شوهرمم بهش خندیدین گفتن بوق زدی پسرم شاهانم قهقهه زد
دوباره میوه خوردنی اینکارو تکرار کرد من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یدونه محکم زدم رو پاش سرشم داد زدم گفتم مگه بهت نگفتم اینکارو تکرار نکن
شوهرم برگشت گفت چرا میزنی اخه زورت به بچه رسیده 😐مادر شوهرم برگشت گفت بچه بی صاحب نیست که گفتم مادرشم صلاح دوسنتم زدم خواهر شوهرم بلافاصله گفت اهان یعنی اینکه به کسی گوه خوریش نیومده
اصلا بچتو بکش،گوشتشو تیکه تیکه کن به ما چه
ما هم میگیم چرا زدی
منم گفتم بچه باید ادب بشه هزار بار با روی خوش گفتم اینکارو انجام نده وقتی شما به روش میخندین فکر میکنه کار خوبی میکنه مشکل از بزرگشه نه از بچه
منم دست شاهان رو گفتم اومدم خونه اونام هیچی نگفتن
کثافتا، حرصیم ازشون
بچه هرکاری میکنه اینا می‌خندن ،بعدش خب بچه باید بفهمه کار درست و نادرست رو
خودم تنبهش کنم خیلی بهتره تا اینکه فردا تو جمع صدتا حرف بشنوه
والا بچه هم نیست دیگه ۵ سالشه
مامان جوجو ممد مامان جوجو ممد ۴ سالگی
سلام مامانا عزیز خوبید پسرم چهار سالشه یبار با دختر یکی از فامیلا که ۶ سالش بود تو اتاق تنها بازی می‌کردن من تو آشپزخونه بودم هواسم نبود مادر اون دختره اصن عین خیالش نبود یهویی رفتم تو اتاق دیدم شلوار پسرمو درآورده داره دول پسرمو میکنه تو نافش یعنی خدا شاهده چشام سیاهی رفت اون صحنه رو دیدم بچمو آوردم بیرون دختره با کمال پر روی میگفت نبرش خاله رفتم به مادرش گفتم حواست به دخترت باشه دیگه تنها بازی نکنن گفت چرا هیجی نگفتم نمیتونستم بگم گفت نکنه دوکتر بازی میکردن گفتم آره این داستان مال ۶ ماه پیشه بعد اون به شوهرم گفتم رابطه مونو با اون خانواده قطع کردم بعد یه چند مدت دیدم پسرم داره تو آشپزخونه با دختر دادشم بازی میکنه پسر لباس دختر دادشمو داده بالا داره نافشو دست میزنه خیلی ترسیدم باز همون شوک وارد شد بهم هیچی نگفتم فقد پسرمو آوردم بیرون جا نمیدونستم باید چیکار کنم به کسی نگفتم شاید بچس درست میشه بعد یه مدت به عروسکش همین کارو داشت میکرد رفتم دعواش کردم گفتم داری چیکار میکنی ترسید گفت هیچی کتکش زدم خیلی عصبی شدم گفت دیگه نمیکنم مامان ببخشید الان همش فکرم درگیره چیکار کنم نمیدونم میترسم برا آیندش تاثیر بد نذاره واقعا نمیدونم لطفا کمکم کنید خانما با تجربه لطفا