۷ پاسخ

لابد از شما چیزی دیده یاد گرفته
مگه میشه بچه بی دلیل شلوارشو در بیاره کسی ببینه

تو سن کنجکاویه فقط مواظبش باش تا یه کم عاقل تر بشن مثلا من الان نمیزارم دخترم تنها بره جایی حتی خونه مامانم یا وقتی میریم جای مهمانی همیشه هوایم بهش هست که نرن تو اتاق و این چیزا همه ما این چیزا رو هی یه بار دیدیم از بچه هامون دیگه کنجکاون

اینکه خیلی خوبه ما یه فامیل داریم میومد خونمون شلوار پسرمو در میاورد میگفت امپول بزنم‌منم دیدم به مامانش گفتم به پسر خودمم تذکر و توضیح دادم مامانش اصلا عین خیالش نبود

عزیزم ناراحت نباش بچه هس. دختر منم هر چی میگم با غریبه حرف نزن میزنه. هر چی میگم با هر کسی بیرون نرو میره. انقد بهش گفتم بدون لباس جلو کسی نیا تازه یکم یاد گرفته. سخت نگیر

هیچی به روی خودت نیار و همیشه موقع لباس پوشوندن و بازی بگو جای خصوصیه
کسی نه باید ببینه و نه باید دست بزنه

بچه اس بابا انگار حالا ۲۰سالشه اینکارو کرده
کسی چیزی گفت بگو از بچه خودتون یاد گرفته

بجای ناراحتی خوشحال باش طرف عمش بوده و یه دختر بچه یا پسربچه نبوده. به عمش هم بگو شرمنده میدونی که کنجکاویشون طبیعیه و ذاتی هست. خوشحالم بدرستی کنترل کردی
همین

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۴ سالگی
بچه ها چقدرحالم خرابه منکه به قول دوستم صبورترینم حتی دعواهم میگه بکنشون آروم میگم نکنید وندبارزدم توصورت دخترم خواهشاً نگیدچه مادری هستی ببین چقدربهم غشاراومداون موقع دخترم خدای اذیت وعذابه تاپیکانو بخونین الان باد گرفته کارشومیخوادبه کرسی بشونه یه کاری می‌کنه حالش بهم بخوره گفتم بریم پارک مگه گذاشت لباس وکاپبشن تنشk کنم آنقدر لقد زد به شکمم گفتم نکن هی می‌خندید من میپوشوندم اون درمی‌آورد آخرسر گفتم بمون خونه من میرم رفتم شلواربپوشم آنقدر جیغ زد بعد تف کرد رو مبل گلوش رو فشار داد دید بالا نمیاره انگشت کرد تو حلقش بالا آورد دید کمه دلا شد حالت آق زدن گرفت کلی بالا آورد همون چند قاشق برنج خالی که به کلی داد واعصاب خوردی خورد می‌فهمه چقدر بهم میریزم ازاین کارش هی می‌کنه دیدم وندبارزدم توصورتش خودشو خیس می‌کنه شبا روز تو حاشپیپیمیکنه بیداره اصلا اینطوری نبود حالم بهم میخوره ازش حیف این همه محبت بهش هی گفتم بی حسه از ظهریه کلمه حرف نزدم با آشغال
مامان فراز مامان فراز ۴ سالگی
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام یه مشورتی باهاتون دارم دیروز که می خواستم ماهلین رو ببرم پیش دکترش گفت خواهرشم بیار گفتم باشه و بردمشون هر دو همزمان تو اتاق بودن من بیرون نشسته بودم چون نمیزارن مادر باشه ولی بیرون کاملا صدای خانوم دکتر میاد جلوی هر دوشون تمرین گذاشته بود ماهلین اصولا وقتی همزمان با هم بخوام تمرین کنم همکاری نمی کنه و انگار اعتماد به نفسش پایین میاددیدم دکتر هی داره بهش تذکر میده که ماهلین بالای صفحه رو نگاه کن ماهلین بیشتر دقت کن بعد دیدم عصبانی شد سرش یه کمی داد کشید و دعواش کرد که چرا اینجوری می کنی اونم افتاد به گریه هی بهش می گفت گریه نکن توجه کن و درآخر گفت ببین خواهرتو من می دونم وقتی با هم بخوام کار کنم‌ماهلین اذیت می کنه در بیشتر مواقع و من و باباشم دیوونه کرده با این کاراش لجبازی داره هیچکس غیر از من بچشو نمیشناسه ولی من میگم من بی سوادم مادرشم و یه دیپلم ساده دارم ولی چرا دکتر مملکت اینجوری باید رفتار کنه اگه تنها بود اینقدر ناراحت نمیشدم ولی چون خواهرشم باهاش بود میگم اعتماد به نفس بچه رو سرکوب کرده من از این لحاظ خیلی ناراحت شد این خانوم استاد مشاوره بچه هامه من با مشاورشون راحتم گفتم تلفنی جریان دیروز رو باهاش در میون بزارم کار و تشخیص خانوم دکتر عالیه ولی این رعتارشو نپسندیدم و بهشم گفتم اینا با هم باشن اذیت می کنند و به صورت جداگانه خیلی عملکردشون بهتره تا وقتی با هم کار بشه بعد جلوی ماهلین گفت دلوین خیلی بهتره ولی این اذیت می کنه خوب این بچه می فهمه احمق که نیست ماهلین خیلی دختر حساسیه و زود بهش برمی خوره من فوق العاده از این کاره خانوم دکتر ناراحت شدم به نظرتون چی کار کنم ؟؟نمی تونم درمانشم قطع کنم به نظرتون گذشت کنم اینبارو؟؟یا تذکر بدم ؟؟