۱۴ پاسخ

خداروهزار مرتبه شکر کن خدا دوتا بچه سالم بهت داده ولذتشو ببر این روزا زود تموم میشه واینامیرن سرزندگی خودشون ....منکه عشق میکردم ازهرلحظش با اینکه بچم بشددت فضوله وجایی نداشتم برم یعنی کسی تحویلمون نمیگرفت ...ولی الان یه بچم مریض شده ..چراحقم بچه سالم نبود . خیلی داغون وافسرده شدم ....منیکه دوسنداشتم بچه هامو یه لحظه رها کنم ..الان کم اوردم ..

دقیقا منم تو وضعیت تو ام چجوری باید جلو گیری کرد که مورد اطمینان باشه فردا میخام برم آمپول بزنم

خدا قوت چون دوتان خسته شدی جانم،چون تو این سن دیگه بچه ها اوکی ترن. البته بزرگه شما همه رفتاراش طبیعیه،چون با اومدن دومی یه اسیبهایی دیده بالاخره،و این واکنش رو نشون میده، تو خیلیییییی حق داری ،اما اونم خیلی سنش کمه
کاش کسی کمکت میکرد ،یکم سرت هوا بخوره

بزرگه منم به اندازه خودش اذیت می‌کنه....دیشب دوستم دیدم میگه روزت مبارک...میگم مگه من مردم میگه دوتا پسر داری شیرمردی

منم‌۱سال ۹ماه فاصله دارن انقد خسته م میکنن که به شوهرم میگم ببرشون تو خیابون من مغزم نیم ساعت استراحت کنه

منم بچه هام یکسال و نه ماه فاصله دارن
گاهی دوست دارم از شغل شریف مادری استعفا بدم 😅

بیارپیش من دوتادارم دوتاهم مال تو

مال من تازه یکیه بعضی روزا دوس دارم یکم گریه کنم از بس فشار رومه

منمممم خستمممم ب خدا بد نره خیلی سخته ادم کمک هم نداشته باشه

اخ اخ اخ
خدایی سخته منم دارم

وای خدا قوت که ۲ تا هم داری. من با یکی دارم دیوونه میشم.چندروز اون مریض بود حالا من ازش گرفتم اصلا حال ندارم،‌نمیفهمه که.همش داره اذیتم‌میکنه.منم مریضم اعصاب ندارم همش دعوامون میشه😭

آره سخته دوتا بچه پشت هم....مال من که کوچیک ترن

عزیزم😮‍💨

منمممممم😭😭😭😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
۱-خانوما سلام میخوام خودتون رو جای من تصور کنید چندلحظه، من خیلی دوست داشتم به بچه م شیرمادربدم چون اون اولی خیلی بدخواب بودمیگفتم به این یکی بعدسه ماهگی شبا شیرخشک میدم که یه کم بخوابه،بچه که به دنیااومدمتوجه شدیم گریه ریسه ای میره وخیلی برام سخت بودوواقعاچندباری منوترسونده تا الان ازبس یهونفسش میره پایین،من خیلی خیلی شیرداشتم تا ده روزگی بچه از تب و دردشیرنمیتونستم دستاموحرکت بدم مثه مجسمه شده بودم وخب بچه از روز اول توی بیمارستان هم سینه رو نمیگرفت طوری که پرستارابردن معدشو تخلیه کردن دوباره آوردن یه کمی شیرخوردخلاصه توهمون گیروداردردشیربودم که شیرم تبدیل به آب خالی شد یهو یه ۲۴ ساعت بچه گریه کردبردیم دکترگفت گشنه ست وباخوردن شیرخششک بچه واقعا آروم شدوخوابید با خودم گفتم چندروزی شیرخشک میدم وقطع میکنم اوایل بین شیرخشک دادنا به هرسختی بودخودمم شیرمیدادم تا اینکه کم کم از یه پیمونه شیرخشک رفتیم به دوتا و بچه بازم گریه میکرددرواقع بازم گشنه بود اینجا تقریبا یک ماهه بود بعدچندروز بردیم ختنه و نخ بخیه ش زودافتادوزخم بچه واشد از اون طرف رادمهر خیلی به من میچسبید وهمش میترسید بدون من بمونه روزای سختی بود مثه همه روزای سخت مامانای دیگه خلاصه گذشت وگذشت تا اینکه بچه شیرمنوهی کمترخورد و حدودا سه هفته پیش یه ۴۸ ساعت اصلا نخورد دوباره تقلا کردم ندرونیازکردم و خلاصه به هرزحمتی شده دوباردرروز بهش شیرمیدادم تا اینکه دوباره از دیشب شیرنمیخوره این وسطاهردوبچه مریص هم شدن و کوچیکه الان آنتی بیوتیک میخوره