با بچه کوچیک و بچه ایک شیر مادر میخوره باردارشدن هیلی سخته اصلا از دلم نمیاد از شیر بگیرمش وقتی میبینم انقدر وابستگی داره و آروم میشه رو سینه م خیلی کبابم براش...

و چقدر سخته که شما که مامانشی از همه دلت بیشتر به درد میاد برای این موضوع ولی حرف بقیه که دل میسوزونن هم باید تحمل کنی🥲

فک کنم منم باردارم...

یعنی دومی بارداری یا سومی؟؟

کم کم عادت میکنه عزیزم ذات انسان عادت کردنه چه برسه ب بچه ها که کل سختی عادت کردن واسشون سه روزه
به خرف هیچکسم توجه نکن عذاب وجدانم نداشته باش من مطئنم واسه جفتشون بهترین و نمونه ترین مادر میشی
درسته سخته ولی از پسش برمیایم منم روزای اولی که فهمیدم باردارم حس و حال الان تورو داشتم یکم طول گشید تا کنار اومدم اما الان خوشحالم
حداقلش اینه که پسرم تنها بزرگ نمیشه و همبازی داره سختیشم با جون و دل میخرم

عزیزم اشکال نداره حالا باید ی ۴ ماه دیگ میگرفتی و الان گرفتی سعی کن با شیر پاکتی یکم بگذرونی ک فقط بدون شیر نمونه و استخون بندیش اوک بشه... گلم همین ک ناراحتی نشون میده مادر خوبی هستی براش... بهش غذا زیاد بده و اگ تو ماهای اولی کم کم ازش جدا کن ک یهو بهش فشار نیاد ایشالا ک بتونی از پس جفتشون بر بیای

عزیزم کار از کار گذشته ولی کاش مراقبت میکردی می‌دونی ظلم کردی در حق بچه اولت حالا شیر هیچ وقتی ک اوج شیطنت های بچت ت باید باهاش باشی بارداری بی حوصله از طرفی وقتی ب دنیا بیاد مجبوری هواست بیشتر ب کوچیکه باشه و بچه اول از لحاظ روحی بهم میریزع

عزیزم🥺چند ماهتونه؟
الان خیلی سخته حق میدم واقعا ولی به این فکر کن فاصله سنی کمشون باعث میشه همبازی های خوبی باشن احساس تنهایی نکنن تو سن بزرگتر و خیلی همدیگرو راحت تر درک کنن

این جای خود... وقتی کوچیکه رو بغل کنی این بزرگه طفلکی چه شکنجه ی روحی روانی میشه..به دومی هم باید شیر خشک بدی وگرنه که به اون بدی و بغل بگیریش همش و این یکی نگاه کنه خیلی خیلی بی انصافیه.

من هروز هرشب دارم گریع میکنم سرهمین موضوع شیرگرفتن