انقد ناراحتم از شدت ناراحتی دارم خفه میشم ،دوروز دیگه تولد دخترمه جلوی حسابای همسرمو بستن اصلا شانس ندارم همسرم با داداش و پدرش شریکن اصلا خرج کردن بلد نیستن چطور وقتی برا این و اون خرج میکنن پول دارن ولی وقتی رسیدن به بچه من بی پول شدن اون از تولد پسرم ک همسرم ادا دراورد گفت چون سال فوت داییش تموم نشده نمیتونیم تولد بگیریم اینم از دخترم من هیچ مراسمی برا بچه هام نگرفتم مگه چنبار تو زندگیشون تولد یکسالگی میشه اصلا انقد ناراحتم حرفامو نمیتونم یه جا جمع کنم بگم دارم خفه میشم

من امروز بیمارستان بودم‌. برای مغز و اعصاب پسرم رو می‌برم ولی شیمی‌درمانی هم همون طبقه‌ست. بالای ده تا کودک سه‌‌ساله‌ی سرطانی. به چشم خودم دیدم. مادر اون بچه‌ها حق‌دارن بگه از ناراحتی دارم خفه می‌شم. واقعاً یه تولد این‌قدر باید مهم باشه؟! کاش فرق لذت و شادی برای همه‌ی آدم‌ها ملموس می‌بود!

ببر آتلیه عکس تولد بندازه
ببرش با یه کیک کوچیک بیرون فضای باز عکس و تولد براش بگیر
به همین راحتی بهتون خوش میگذره

ی مناسبت مهم شد مث نیمه شعبان یا هرعید دیگه برای هر دو شون مراسم کوچک و قشنگی بگیر این که غصه نیست،خدا کنه سالم باشن

میتونی چند وقت دیگه بگیری.

عزیزم‌یخ پیشنهاد برو عکس بگیر ازشون و بعد اون روز بارشون پارک بیرون بزار اونا لذت ببرن از روز تولدشون

پسرت اسمش حسینه؟؟؟
شیطونه؟

حتما که نباید روز تولدش باشه هفته بعد یا دوهفته بعد بعد اینکه حساب باز شد براش تولد بگیر

خونت کجاس؟تهرانی؟اگه تهرانی براش کیک درست کنم همینجوری پول نمیخوام فقط میخوام دخترت خوشحال شه

کاش الان دخترم بود مشکل مالی شمارو داشتم😔

خودشم نمیخواستم مهمونای دیگه رو دعوت کنم فقط عمو عمه خاله و دایی و پدربزرگ و مادربزرگا باشن مگه خواسته زیادیه همیشه کوتاه اومدم گفتم بزار فشار نیاد بهش