۱۰ پاسخ

با ماشینم دور بزنه خوبه سرش هوا میخوره، منم خونه فامیل فعلان نمیبرم از اون موقع ای مهمونی بردم دخترم سه بار مریض شد ویروسی، دیگه گفتم پشت سرم حرف بزنن گور باباشون،

من بیرون نمیبرم چون خیلی سرده

من خودم این ویروسو گرفتم درحدمرگ تا ۵روز مدام دوتاماسک میزدم دیگ حالم بدشد نمیتونستم ماسک بزنم پسرمم نگرفت ازم

منم بچمو بردم خونه آقام
اومدم خونه تب شدید و استفراغ و اسهال و سرفه و آبریزش همه باهم نصف شب بردیم دکتر سرم و آمپول زدن
این هفت روزه
سه روزه بهتر سده
دیروز اسهالش خوب شد

آنقدر خودمو لعنت کردم چرا بردمش خونه آقام 😐
الان دوست دارم برم میترسم دوباره

اصلا ویروس لامصب از خونه ما بیرون نمیره دوماه شده هنوز مریض هستن

ببر بیرون ففط محیط های در بسته مثل خانه کودک نبر

ببین بدن دخترت ضعیف شده سعی کن غذاهای مقوی بهش بدی مثلاً تخم بلدرچین هر روز یا یه روز درمیون بهش بده اگه طعمش دوست نداشت حالت املت درست کن بهش بده چون قوتش زیاده و تقویت میشه

اینکه ویروس جدیدی نیست پارسالم تو بوده تو این فصل همیشه هست

بچتون که مریض میشه چه علائمی داره

نترس بابا ...بچهای من ماه پیش گرفتم دد هفته استفراغ و سرفه های شدید حتی دخترم ک یکسالشه گف ریش خیلی عفوتت داره دارو خوردن خوب شدن فقط من دائم میبردم دکتر و همش چک میشدن...من و همسرم اصلا نگرفتیم مامانمم میشموت بود نگرفت

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۷ ماهگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم