۳ پاسخ

متاسفانه هر کاری کنی باز حرف خودشو میزنن اصلا درک نمیکنن منم اوایل که تازه زایمان کرده بودم شیر خودم بچمو سیر نمیکرد بعد گفت بیار شیشه بدیم ببینیم میخوره منم دادم بعد فرداش زنگ زد گفت شیشه بدی دیگ سینتو نمیگیره ها😒بخدا انقدر حرف شنیدم از موقعی که بچه دار شدم😔

گوش نده بابا اهمیت نده بهشون من طبقه بالا مادر شوهرمم هرچی هر وقت برم پایین هرچی میگن میگم عه اره راست میگینا از فردا این کارو میکنم ولی اصلا کاری که میگن رو نمیکنم بهشون اونجوری میگم که حرف زدنم طولانی نشه باهاشون در آخر کار خودمم میکنم

فضولن ب همه چی کار دارن
ب خدا منم داستان دارم هی میگفتن شیر خشک کمکی بده
الان میگن وای نده سینتو پس میزنه
دیوونن

سوال های مرتبط

مامان شاه پسر⁦❤️⁩ مامان شاه پسر⁦❤️⁩ ۱۲ ماهگی
بیاین یه درد دل کنم باهاتون بچها من پسرم از تایمی که به دنیا اومد تا دوماه نیم کلا شیر خودمو دادم کلا اینو میگم خیلی پسرم اذیت میکرد همه اطرافیان تو مهم راه میرفتم از بدو تولد پسر هی میگفتن سیرت کمه سیر نمیشه هی میگفتن مخصوصا مادر شوهرم به زور شیر خشک گرفتن اگه شیر من برای پسرم کافی نبود چجوری ۲۶۰۰ بود با شیر خودم شد ۵کیلو ؟؟؟اقا خلاصه شیر خشک گرفتن من باز نمی‌دادم فقد شیر خودم ۱۲ شب یه شیشه ۱۲۰ میدادم وسلام میرف تا ۱۲ شب فرداش کلا ماهی بدون شیر خشک همسرم غر میزد شیر خشک بده فلان ۴ماهگی پسرم من مجبور شدم عمل کنم صفرام تا بیست روز نتونستم شیر درست حسابی بدم پسرم بیشتر کشش به شیر خشک گرف باز من دادم بهش تا ۷ ماهگی شیر دادم بعدشم دندون درآورد گاز میگیره نمیخوره اصلا همسرم غر میزنی تو به این بچه شیر ندادی مادر خوبی نیستی فقد شیر خشک میگی منم میگم ۶ ماه که شیر دادم میگه نه فلان دلم گرفته از دست این حرفاش میگه یوقت به شاهان نگی شیرکوه حلالیت نمیکنم اصلا شیر ندادی به بچه تو من چی بگم به این ادم؟؟
مامان کوچوولوم مامان کوچوولوم ۱۲ ماهگی
مامان کیاشا🤰🏻😍 مامان کیاشا🤰🏻😍 ۱۰ ماهگی
عروس عموم با من تو یه بیمارستان و تو یه روز زایمان کرده اون بچش خیلی ریز بود کیاشا خیلی درشت مقایسه ها از اینجا شروع شد من با بدبختی شیر خودمو دادم سینمو نمیگرفت هزارتا فیلم داشت اون طفلک خیلی سعی کرد شیر خودشو بده اما نه شیر داشت نه عصابشو خیلی اذیت شد اخرم بهش شیر خشک داد (من نمیگم شیر خشک بده چون خودم چون پسرم نمیخورد خیلی تلاش کردم که شیر خشکم بخوره)
هر دفعه که هرجا شیر میدادم با حسرت نگاه میکرد بخدا من جلوش هیچی نمیگفتم میرفتم تو اتاق شیر میدادم یا دروغی میگفتم شیرخشکم میخوره که دلش نشکنه
یعنی کیاشا سر این شیر خوردنش پدرر منو در اورده هر روز یه فیلمی داره تقریبا سه ماهه دیگه شیر خودمو تو خواب میخوره زیر سینه هم نمیمونه اصلا ادیروز رفتم دکتر یک عالمه دارو داده که شیرمو کم میکنه 😭شیرم کم شده همینجوری که نمیخوره شیر من خیلی زیاد بود از دیروز همینجوری گریه میکنم میگم چرا پسر من با این همه تلاشم نباید دیگه شیرمو بخوره 😭😭گاهی اوقات میگم‌چشم اونو که پسرم دیگه شیرمو نمیخوره و دیگه هم نمیتونم بدم 😭😭از اونموقع که شیرمو نمیخوره روز به روز داره لاغر تر میشه