سلام مامانا من دوستم دخترش برده سنجش عین دختر من ترس از جدایی داره میگ اصلا نرفت داخل گریه کرد بمن گفت بیا باهم ببریم ترسشون بریزه من گفت من میخام فردا ببرم اونم گفت مام میایم حالا من میترسم دختر من دختر اونو ببینه گریه میکنه اینم شروع کنه گریه کردن و استرس آخه دختر من زود ادای کسی رو در میاره از اول پیش دبستانی دخترم قشنگ میرفت مهد به دختر این نگاه کرد که مامانش پیشش میشینه گفت توهم بمون من چیکار کنم بنظرتون

من پسرمو نفرستادم پیش حالا چجور ببرم سنجش و از کجا بدونم کجا برم کسی بهم نگفته

مامان آرین خوب گفت. خیلی راحت و با احترام به دوستت بگو که دخترم تا ببینه دیگران گریه میکنن و مامانشون رو میخوان اینم تقلید میکنه بگو تو حیاط بمونن تا دخترت رفت تو اونا بیان بالا

دختر منم مهد میرفت یکی از دوستاش اومد گریه کرد مامانم نرو بمون پیشم دخترمنم گریه گریه یا بمون پیشم یا بریم خونه
تو باشگاهم همین دوستش اومد داخل نرفت گفت دوس ندارم مامانش گفت بیا بریم الان آیلینم هوایی میکنی خداروشکر رفتن نموندن دخترمنم رفت داخل هیچ واکنشی نشون نداد خداروشکر
الان احساس میکنم دخترش گریه کنه دختر شمام گریه کنه چون تعریف کردی یاد آیلینم افتادم همین‌جوری شد ک دیگه مهد نرفت

بشین منم بیس روز فک کنم رفتم اومدم