۷ پاسخ

دختر من از صبح ک بیدار میشه جلو تلویزیون تا شب ک ببرمش خونه مادربزرگش. چون ما همسایه هامون ب صدا اعتراض کردن این بیچاره هاهم زیاد بدو بدو نمیکنن

سلین‌جدیدا فقط با دوتا از عروسکاش مکالمه میکنه و یه ریز میخنده
شاید بگی خنده خوبه که ولی نمیدونی وقتی بیشتر از ۳ ساعت ادامه پیداکنه چقدر ادم عصبی میشه
یعنی دومکالماتش بااون دوتا عروسک مسخره بازی درمیاره و بلند بلند میخنده ساعتها
احساس میکنم از تنهاییه
الهی بمیرم براش
من همسن سلین‌بودم ۷روز هفته حدااقل ۴ روزش یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم با کلی بچه هم سنوسال خودم اما اینا چی

دختر منم پیش دبستانی میره باشگاهم میبرمش کاراته از اون طرفم روزایی که باشگاه نداره میرم خونه مادر شوهرم یا مامانم یا جاریم و خواهر شوهرام بچه دارن سرگرم میشه یا اونا میان خونمون

دخترم روزی ده بار لباس عروس شو میپوشه موهاشو باز میکنه ناخوناشو لاک میزنه حتی لباس عروس ک کوچیک شده براش اونم تن داداشش میکنه میگه دوتا عروسیم باعروسک هاش در گیره ولی متاسفانه وقتی بازیش تمام شد میگم دخترگلم تو خونه الان جمع کن دیگه قشنگ میگه نمیتونم خسته شدم . بعد میگم منم کمکت میکنم باهم جم کنیم میگه باشه

باز خدارو شکر خودش بازی میکنه دختر من فقط منتظر یکی باهاش بازی کنه تنها که باشه تلویزیون میبینه اکثرا ام تنها هستیم

بچه اس دیگه خودش رو داره سرگرم میکنه،
باید براش برنامه داشته باشید
بگو نقاشی، گواش، کارتون، من دارم آشپزی میکنم بیا کمک کن، بیا لباس پهن کنیم
عروسک بازی

چجوری آرد و زردچوبه و لباس مجلسی تون دم دستشه؟ من معمولا این چیزا رو دم دستش نمی‌زارم بره برداره

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۶ سالگی
مامانا از دست دخترم دارم دق میکنم بخدا از وقتی وارد پیش دبستانی شده یه بچه دیگه شده انگار چند بار تو کلاسشون عکاسی بوده اونجا بچه ها خواهر برادر هاشون اومدن دخترم هر دیقه میگه من تنهام من خواهر ندارم برادر ندارم شام نمیخوره نهار نمیخوره عصبی شده‌ 😭😭 همش میگه باید با من بازی کنی درس کار میکنم بازی میکنم باهاش گوشی میبینه کارتون تفریحش‌ به راهه خوب من الان بیام اقدام کنم خدا میدونه کی بچه دار شم تا بیاد همبازی این بشه بزرگ میشه دخترم 😭😭 از حرفاش افسردگی گرفتم قصد داشتم هشت سالش بشه باردار بشم تو خونه فرمانروایی میکنه همه کار میکنه باز گله‌ داره من جوری شده به شوهرم وقت نمیزارم به زندگیم وقت نمیزارم ظرفای نهار شام میمونه تو سینک غذا از بیرون میگیرم اینقدر که خودمو وقفش‌ میکنم . 💔💔 تو سن ۲۹ سالگی رسما مثل زن ۷۰ ساله شدم بخدا شوهرم میگه من فقط بخاطر ویار شدیدت‌ راضی نیستم اذیت شی وگرنه بچه می‌آوردیم تا الان‌ من باردار بشم از لحطه اول تا زایمان استراحت مطلقم‌ گفتم دخترم یکم بزرک بشه بتونه کارهاشو‌ بکنه درسش بنویسه خودش کسی تو شرایط من بوده یکی بیاد منو آرووم کنه حرفای دخترم مثل تیر میره تو قلبم😭😭 .