مامانا از دست دخترم دارم دق میکنم بخدا از وقتی وارد پیش دبستانی شده یه بچه دیگه شده انگار چند بار تو کلاسشون عکاسی بوده اونجا بچه ها خواهر برادر هاشون اومدن دخترم هر دیقه میگه من تنهام من خواهر ندارم برادر ندارم شام نمیخوره نهار نمیخوره عصبی شده‌ 😭😭 همش میگه باید با من بازی کنی درس کار میکنم بازی میکنم باهاش گوشی میبینه کارتون تفریحش‌ به راهه خوب من الان بیام اقدام کنم خدا میدونه کی بچه دار شم تا بیاد همبازی این بشه بزرگ میشه دخترم 😭😭 از حرفاش افسردگی گرفتم قصد داشتم هشت سالش بشه باردار بشم تو خونه فرمانروایی میکنه همه کار میکنه باز گله‌ داره من جوری شده به شوهرم وقت نمیزارم به زندگیم وقت نمیزارم ظرفای نهار شام میمونه تو سینک غذا از بیرون میگیرم اینقدر که خودمو وقفش‌ میکنم . 💔💔 تو سن ۲۹ سالگی رسما مثل زن ۷۰ ساله شدم بخدا شوهرم میگه من فقط بخاطر ویار شدیدت‌ راضی نیستم اذیت شی وگرنه بچه می‌آوردیم تا الان‌ من باردار بشم از لحطه اول تا زایمان استراحت مطلقم‌ گفتم دخترم یکم بزرک بشه بتونه کارهاشو‌ بکنه درسش بنویسه خودش کسی تو شرایط من بوده یکی بیاد منو آرووم کنه حرفای دخترم مثل تیر میره تو قلبم😭😭 .

۱۲ پاسخ

قصور و کوتاهی از خودتون بوده
مشاوران کودک میگن بچه باید ناکامی و نداشتن رو گاهی تجربه کنه الان اگه شما این حس رو بهش ندی فردا روز جامعه یهو ناکامی رو میزنه تو صورتش اونوقت تحملشو نداره و میبینی خدایی نکرده بلایی سر خودش میاره
مگه میشه بچه هر روز خرید کنه؟ خب درآینده چجوری میخواد کوچکترین مشکل رو تحمل کنه؟ از همین فردا شروع کنید خواسته هاش رو یکی درمیون براورده کنید و همینجور کم کم کمش کنید و قانون بزارید برای جمع کردن اسباب هاش و مشق نوشتنش.یعنی مثلا اگ تی وی دوس داره به شرطی اجازه بدین نگاه کنه که اول مشقشو بنویسه اولش مقاومت و گریه و جیغ و...دارید.تو هر حالتی که بود بگید از این ب بعد قانون همینه و بزاریدش و برید پی کار خودتون بزارید جیغ و داد کنه انگار شما اصلا نمیشنوید.بعد یه مدت معجزه ی این روش رو نی بینید به شرطی که مقاومت شما از دخترتون بیشتر باشه و پدرش هم با شما همقدم و همنظر بشه و جلو بچه بگه مامان درست میگه پس انجامش بده

عزیز یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ خیلی ناز نازی بارش نیاوردی ؟؟ یعنی هر چی میگفته میگفتی چشم اینجوری بزرگ بشه خیلی سختشه بره تو جامعه

والا دومی بیاریم از حسودیش کلافه میشی 😐😑من دقیقا ت این شرایط تو بودم آوردم الان امون نمی‌ده ب کوچیک بدبخت اسیر کرده

با اومدن بچه دوم شرتیطت خیلی سخت‌تر از قبل میشه منم همین بودم گوش نده نیار خواهرانه میگم اهمیت نده بزار بزرگتر سه بعد ،من داغونم خستم

دقیقن پسرمنم همش گیرمیده ب بازی میگه من تنهام عیب نداره باهاش حرف بزن بگو میارم تو رو تودرسات کمک کنم بعد واست ی نی نی میارم البته اگه قصدشوداری اگه نداری ک بگو خودم خواهرتم باباهم هم داداشته هم بابات سعی کن باهاش منطقی حرف بزنی

میره پیش دبستانی همبازی پیدا کرده میاد خونه دیگه حوصلش سر میره واسه همینه بهونه گیر شده احساس تنهایی میکنه من پسرم شیفت ظهر ثابته دخترم شیفت چرخشیه .وقتایی که دخترم مدرسه ست پسرم لحظه شماری میکنه تا ظهر بشه بره پیش دبستانی .ولی وقتی هر دوشون خونه باشن باهم بازی میکنن نقاشی میکشن کارتون میبینن اصلا اذیت نمیکنن

دخترای من ۸سال تفاوت سنیشونه ،اینقد باهم خوبن ک نگو،،دخترتوکه هنوز ۶سالشم نشده

منم شرایط تو رو دارم کامل درکت میکنم😭

دخترمن میگه برو زودی غذا بپز بعد بیا بازی کنیم وسط بازی بهش میگم پس ظرفامونو کی بشوره میگه من بزرگ بشم قدم ب ظرفشوئی برسه میشورم میگم تو نقاشیتو رنگ کن من برم بدو بدو بشورم قبول میکنه یا میخام جاروبرقی بکشم میگم برو خودتم جاروبرقیتو بیار باهم بکشیم ی جور حالت بازی اونم پاب پای من میکشه ولی یوقتایی بگم آیلین حوصله ندارم برو خودت بازی کن میره تو اتاقش ..
چندروز پیش پریود بودم دراز کشیده بودم پتو روم بود اومده میگه مامان من تنهایی نمیتونم بازی کنم بیا بازی گفتم حالم خوب نیس گفت باشه همونجور ک خابیدی بازی کنیم بلند نشو گفتم چ بازی خودش گفت گل یا پوچ...
شمام هم بازی کن هم ب خونه برس هم ب همسرت درهرحالتی ک هستی بازی کن و بهش یادآوری کن ک میخای غذام درست کنی...
دختر منم تا بازی تموم میشه میگه خوشبحالت مامانی هم خواهر داری هم داداشی منم خیلی غصم میشه...
چندروز پیش خانوم همسایه اومد جلوی در بزور میخاست بیارتش تو خونه بچم از خونه ساکت بدش میاد دلش میخاد مهمون بیاد برامون

مطمئن باش با آوردن دومی وضعیت بهتر نمیشه بازم بهانه میاره اگه شرایطش رو داری اقدام کن ولی بدون دوبچه بزرگ‌ کردن با یکی خیلی فرق میکنه

تو تنها نیستی😔😔

یعنی الان به خاطره جرف دخترتون میخاید بچه بیارید؟

سوال های مرتبط