۷ پاسخ

متاسفانه همینجوریه پارسال دخترم پیش ۱ بود نصف سال مریض بود هی دکتر میبردم خوب میشد هم مرفت مهد دوباره میگرفت خیلی تب شدید میکرد . ‌بری همون ترسیدم امسال نذاشتم پیش ۲ . خودم کار میکنم باهاش . میدونی الان میخاد سال تموم بشه من فقط یک بار دکتر بردم دخترمو . نه که جای نریم همش تو خانه باشیم اتفاقا پارک شهربازی فروشگاه خانه فامیلا میریم خداراشکر مریض نشد . و اینکه من فکر میکنم تو مهد حتما نظافت رعایت نمیشه متاسفانه هی ویروس انتقال میشه بری دیگران

من دخترم بااینکه ماسک میزنه بازنمیدونم چجورمیگیره زودی عفونت میکنه

من پسرم تا حالا ۴بار گرفته و به ما هم انتقال داده الان باز مریضه دارو میخوره از دیشبم دخترم شروع شده

اره عزیزم من هر سه بچه هام همینجوری همش مریض تا خوب میشن یکی مریض میشه میاد تو خونه دو تا دیگه مریض میشن همش درگیرم

دیگه به فکراین چیزانباش متاسفانه دیگه ازاین به بعد همینجوریه الانومیتونی یکی دوروزنفرستی ولی سال دیگه باید بره مدرسه
دخترمنم پارسال پیش بود هی مریض میشد یه عالمه دارودکترو....خوبش میکردم میرفت دوباره مریض میشد تاآخرررررسال الانم کلاس اوله ازاول مهرمریضه هی خوبش میکنم دوباره ازیکی میگیره

نمیدونم حرفش تاچه قدر راسته ۹۷ هست دخترم

اره واینه مادرها متاسفانه براشون اهمیت نداره که بچه دیگری میگیره میگیرن میارن پیش ۲ دخترم میبرم سال دیگه اول هست من دخترم مدرسه بردم بنویسم اونجا بره جانداشتن خانه مهد وپیش نوشتم مدیر بود معاون بود بهم گف پیش نزاریش ثبت نام نمیکنیم

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۶ سالگی
مامانا از دست دخترم دارم دق میکنم بخدا از وقتی وارد پیش دبستانی شده یه بچه دیگه شده انگار چند بار تو کلاسشون عکاسی بوده اونجا بچه ها خواهر برادر هاشون اومدن دخترم هر دیقه میگه من تنهام من خواهر ندارم برادر ندارم شام نمیخوره نهار نمیخوره عصبی شده‌ 😭😭 همش میگه باید با من بازی کنی درس کار میکنم بازی میکنم باهاش گوشی میبینه کارتون تفریحش‌ به راهه خوب من الان بیام اقدام کنم خدا میدونه کی بچه دار شم تا بیاد همبازی این بشه بزرگ میشه دخترم 😭😭 از حرفاش افسردگی گرفتم قصد داشتم هشت سالش بشه باردار بشم تو خونه فرمانروایی میکنه همه کار میکنه باز گله‌ داره من جوری شده به شوهرم وقت نمیزارم به زندگیم وقت نمیزارم ظرفای نهار شام میمونه تو سینک غذا از بیرون میگیرم اینقدر که خودمو وقفش‌ میکنم . 💔💔 تو سن ۲۹ سالگی رسما مثل زن ۷۰ ساله شدم بخدا شوهرم میگه من فقط بخاطر ویار شدیدت‌ راضی نیستم اذیت شی وگرنه بچه می‌آوردیم تا الان‌ من باردار بشم از لحطه اول تا زایمان استراحت مطلقم‌ گفتم دخترم یکم بزرک بشه بتونه کارهاشو‌ بکنه درسش بنویسه خودش کسی تو شرایط من بوده یکی بیاد منو آرووم کنه حرفای دخترم مثل تیر میره تو قلبم😭😭 .