۷ پاسخ

برگ‌ سنا و داروهایی که سنا توشونه روده رو به مرور تنبل میکنن حالا این یه بار عیب نداره ولی دیگه بهش نده

سلان تا عمری هست همین ی روز اشک ذوق ی روز اشک غم از دست بچه ها

سلام فاطمه جون خوبی عزیزم
اریوم هم اسهال و استفراغ و تب گرفته ،بدبختی من
یعنی دارم سکته میکنم برا گندم،
همین لاغر بود انقد بی جون شده و چشماش گود رفته تو دوروز ک حدنداره
پدرت چطوره بهتره همش بیادشم بخدا

خداروشکر عزیزم، ینی شما خودت نمیدونستی که برگ سنا شکمو کار میندازه که مجبور نشی عکس بندازی؟

سلام خوبی بابات چه طوره بهتر شد خداروشکر

مرسی عزیز چی جوری درست کردی که خورد بدش نیومد ؟

خداروشکر عزیزم خیالت راحت شد

سوال های مرتبط

مامان پسرك⚽️🚘🚀 مامان پسرك⚽️🚘🚀 ۶ سالگی
پنج روز گذشت ..
حالم اصلا خوب نیست…
خستم از قضاوت ها…
از سرزنش ها ..
از حرفایی که به زبون اوردنشون راحته و شنیدنشون سخت تر از اون چیزی که فکرشو‌میکنید …
خدا بچه ی منو دوباره بهم داد ولی به همون خدایی که واسمون معجزه کرد قسم ،
نه من مادر بی فکر و بی خیالی بودم نه پدرش !!
نه بچمون‌رو واسه بازی فرستاده بودیم جای خطرناک
نه اصلا تاالان توو این ۶سال جایی بدون پدرومادرش رفته یا مونده
فقط با پدرش رفته بود که کولر رو راه بندازن
بچم روی سکوی درز انقطاع که زیرش به ظاهر با سیمان پر شده بود میشینه ولی بخاطر پایانکار گرفتن غیرقانونی یه عده بی وجدان بی شرف که درز رو خوب نپوشونده بودن و فاصله اش چندین برابر بیشتر ازاون چیزی که باید باشه بود پسرم از ارتفاع ۹متری سقوط کرد و فقط خدا بود که نگهش داشت …
کاش یه سری حرف هارو به زبون نیاریم
کاش اینقدر راحت قضاوت و سرزنش نکنیم
بخدا که هیچ کس‌‌برای فرزند دلسوز تر از پدرومادرش نیست ..
اتفاق ممکنه واسه هرکسی بیفته و بعدش تموم میشه و شاید کمی فراموش ،
ولی اون حرفا هیچ وققققت از ذهن و روح ادم پاک نمیشه !!
میشه برای ارامشم دعاکنید ؟؟😭😭😭
مامان النا مامان النا ۶ سالگی
مامانا از دست دخترم دارم دق میکنم بخدا از وقتی وارد پیش دبستانی شده یه بچه دیگه شده انگار چند بار تو کلاسشون عکاسی بوده اونجا بچه ها خواهر برادر هاشون اومدن دخترم هر دیقه میگه من تنهام من خواهر ندارم برادر ندارم شام نمیخوره نهار نمیخوره عصبی شده‌ 😭😭 همش میگه باید با من بازی کنی درس کار میکنم بازی میکنم باهاش گوشی میبینه کارتون تفریحش‌ به راهه خوب من الان بیام اقدام کنم خدا میدونه کی بچه دار شم تا بیاد همبازی این بشه بزرگ میشه دخترم 😭😭 از حرفاش افسردگی گرفتم قصد داشتم هشت سالش بشه باردار بشم تو خونه فرمانروایی میکنه همه کار میکنه باز گله‌ داره من جوری شده به شوهرم وقت نمیزارم به زندگیم وقت نمیزارم ظرفای نهار شام میمونه تو سینک غذا از بیرون میگیرم اینقدر که خودمو وقفش‌ میکنم . 💔💔 تو سن ۲۹ سالگی رسما مثل زن ۷۰ ساله شدم بخدا شوهرم میگه من فقط بخاطر ویار شدیدت‌ راضی نیستم اذیت شی وگرنه بچه می‌آوردیم تا الان‌ من باردار بشم از لحطه اول تا زایمان استراحت مطلقم‌ گفتم دخترم یکم بزرک بشه بتونه کارهاشو‌ بکنه درسش بنویسه خودش کسی تو شرایط من بوده یکی بیاد منو آرووم کنه حرفای دخترم مثل تیر میره تو قلبم😭😭 .