یادتونه ی زمانی همگی باهم حامله بودیم😂بعد چقد واسه زاییدن همدیگه دوق میکردیم چقد دلمون جیخاست زودد برسیم ب هفته های آخر ساکمون رو ببندیم اگ یکی مون از درد میگف منتظر میموندیم ببینیم زایید یا نه😂دلم واسه اون روزا تنگ شد ی لحظه یادتونه اون موقع چ دختر شاد و سرزنده ای بودم؟

اون موقع هاگهواره معدن استرس بودمادراکلی استرس بهم میدادن😁یه عده هم جیگرارو دولپی میخوردن بعد میومدن یه ارض اندام میکردن که وایی حالابچم چیزیش نشه یکی نبودبگه قبل خوردن این فکرارومیکردی😂

وای یادمه سخت ترین دوره ی زندگیم بود خیلی استرس کشیدم تا بچم زود بدنیا نیاد خیلی آمپول زدم همش استراحت مطلق درد اصلا دلم نمیخاد به اون زمان برگردم

دقت کردی چه زود گذشت برا من با همه سختیاش عین برق و باد گذشت امروز دخترم 10 ماهه شد باورم نمیشه

اون موقع من گهواره نداشتم گوشیمم خراب بود ی عکس بارداری ندارم

اره😂😂😂

باور نمیکنم ک سامین ی سالش شده
من خیلی سختی کشیدم بچم همش مریض بود🥲💔

یادتهههه؟
یادش بخیر🙂🤌🏻💗

دوران پراسترسی بود

اخی اره

😂😂عه فرشات هم از فرش های منه

هی اره🫠

یادش بخیییییر چه خوب بود اون موقعه