یعنی عروسی از دماغم اومد
پسرم ک اصلاااا همکاری نکرد خوابش میومد موند تو بغلم
کمرم پام شکست ک هیچی.
حالا خودشم تب داره
چه گلی بسرم بگیرم
اه اه اه
خوشی ب من نیومده همیشه بعد هر خوشی این بچه یچیش شده
یا ویروس یا انفولانزا یا سرماخوردگی اهههههههه

تنها نیستی عزیزم

هممون همینیم بابا بچه فقط مایه عذاب و خستگیه تو مراسم بنظرم باید یکی باشه بزاریش پیشش اصلا نبری...منم ۲۸ دی رفتم عقد وای که نگم این دوتا مرگو اوردن جلو چشمم نه شام خوردم نه اب نه تونستم بشینم

الان ویروس هست اکثرا مریضن بچه ها زوددرگیراین ویروس میسن پسرمن یه هفته بود خوب شده بود دوباره گرفت ،فقط تن تن تب اش و چک کن پاشویه اش کن

کن عروسی دعوت شدم نرفتم
ترسیدم
خیلی مریضی زیاده

عزیزم تو این سن همینن
من اصلا مهمونی هم نمیرم حتی خونه خواهرا و خونه بابامم خیلی کم میرم چون زهر مارم میشه از بس از کمد و اپن بالا میره

شربت مولتی لیکو بده بهش سیستم ایمنیش بره بالا نمونه‌های دیگه هم هست مثل ایمیونس وسانستول و...

ازعروسی رفتن خودم بگم دوماه پیش آراد بچه مو انقدربغل کرده بودن پوشکش جابه جاشده بود گلاب ب روت خرابکاری کرد کل لباساشو ب گندکشیده بود افتاده بود توپاچه ی سلوارش کمرش پاهاش شلوارش تماااام لباساش کثیف من بااون‌وضع توی تالار مونده بودم چیکارکنم خلاقه تاجایی ک توتستم بادستمال پاک‌کردم با اینکه وسواس دارم بچه موبردم توروشویی اونجاناچاراشستم همین رسیدیم خونه کلی لباس کثیف بادست شستم ..تابستونم عروسی رفتیم مدام برقاخاموش بود بچه م همه روگریه کردبخاطر صدای بلندموزیک و دی جی و مردم و خاموشی..همه رپبیروت بودم باشوهرموبچه م

البته پسرت مریض بوده دیگ طفلی تو اون سر و صدا آدم بزرگش قاطی میکنه

اشگال نداره عزیزم هممون همینیم منم عروسی رفتم چند ماه پیش دخترم یه جوری گریه ی وحشتناک میکرد و صداش بالا بود کل تالار داشتن با تعجب نگاه میکردن ، بردمش پرو اونجا ۴۰ دقیقه نشستم رو زمین بازم آروم نشد خلاصه از دماغم دراومد🫠 ولی میگذره درست میشن