پارت نهم
همکاراش صدا کرد تخت آماده کنین آمدم پارچه آوردن تخت آوردن پایین همچیو آماده کردن منم فقط موقع انقباض می‌بایست زور بدم میگفت زور بزن مدفوع کن تا بچه بیاد اگه مدفوع کنی درست داری زور میزنی اون موقع اینقد در داری به خون و مدفوع اینا نمیتونی فکر کنی و خجالت بکشی فقط میگی کاش بدنیا میومد شوهرم بیرون کرد به خواهر شوهرم گفت بیا ببین سر بچه رو میبینی موهاش میبینی بعد من میگفتم اگه سرش میبینین چرا نمیاد من دیگه طاقت ندارم شوهرم پشت در صدای جیغ های منو میشنید و نگران من بود لما نمیتونست کاری کنه خواهرشوهرم دگ بیرون کردند من خجالت میکشیدم از اینکه اینا هم مدفوع هم خون منو دیدن حتی زیرمو برداشتن تمیز میکردن 🙃🙃ساعت شده بود نزدیکای 4 به خودم میگفتم تا 4 زایمان کنم خدایا ماما گفت زور زدن از 20 دقیقه تا 2ساعت طول میکشه بستگی داره به تو پس زور بده منم تا میتونستم زور میدادم و در میکشیدم جیغ میزدم این آخری چند بار جیغ زدم که گلوم دگ زخم شده بود ماما میگفت زور بده تو میتونی پشت هم میگفت زور آخره بچه داره میاد و ساعت شد 4و 10 دقیقه که من زایمان کردم و گذاشتنش رو سینم بهترین حس دنیا بود خیلی آروم شدم همچی برام تموم شد همه دردام تموم شد 🥺🥺 صدای دخترمو 4و 14دقیقه شنیدم قبلش گریه شدم گفتم چرا ...

۲ پاسخ

اما اشتباه گفته مدفوع کن تا بچه بیاد
زود ب مقعد بواسیر شدید میاره اون زمان

باید نقطه واژن رو بشناسه مادر
مثل اینکه بخاد انگشتی ک داره معاینه میکنه از واژن پرت کنه بیرون
اینو نوشتم ک بقیه مامانا ببینن🥲

عه نمیدونستم...
باشه عزیزم مرسی 💜

سوال های مرتبط

مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هشتم
ساعت 3شب شده بود ماما بهم گفت فول شدی عالیه هر کار میگم انجام بده تا زودتر زایمان کنی و راحت شی همکارشو صدا زد گفت بیاد برام دستگاه اکسیژن وصل کنه واقعا نفسم نمیومد بالا دیگه هر چی میگفت زور بده نمیتونستم زور میدادم ها اما حس میکردم قوی‌تر از این نمیتونم اما ماما میگفت عالیه بهم امید میداد زور میدادم فقط موقع انقباض البته می‌بایست زور بدم اقامو بیرون کرد فقط موند خواهرشوهرم.. از ساعت 3 تا 4 زور میدادم دیگه نفس نداشتم اپیدورال فقط برام نیم ساعت اول خوب بود بعدش تمام دردارو حس میکردم میگفتم بخدا باز برام اپیدورال کن انقد گفتم تا آمد یکم دیگه برام تزریق کرد اما اثری نداشت برام همینجوری باز آقام صدا کرد اون نقطه فشاری کمرو برام بزنه و من ورزش کنم اینجا بود جیغ میزدم کمی تا اینکه منو خوابوند معاینه کرد با این دستشم هی فشار میداد رو شکمم میگفت بچه سرش تودلگنه فقط باید زور بدی بزار کمکت کنم پس خیلی فشار میداد احساس می‌کردم دگ مردم و تو این دنیا نیستم...
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان دخمل کوچولو🩷💗 مامان دخمل کوچولو🩷💗 ۲ ماهگی
#پارت-ششم
منم همش میترسیدم مدفوع کنم میگفتم من دستشویی دارما یه وقت مدفوع نکنم که پرستارا و ماما همراهم گفتن ما خوشحال میشیم مدفوع کنی اینجوری میفهمیم که درست زور میزنی و بچه میاد و گفتن که کلا مدفوع نکنی نمیشه همه مدفوع میکنن
منم روحیه گرفتم گفتم ول کن مگه اینا منو میشناسن که من خجالت بکشم من دو روز دیگه بیام اینا دیگه منو یادشون نیست که کلی ادم میاد برا زایمان
خلاصه خیلی شدید زور میزدم و چند تا جیغ بلند سر میدادم که کرک و پر اونایی که قرار بود زایمان کنن ریخته بود😂😂
بعدش دکترم میگفت زور بزن و زورتو ول نکن
جوری زور میزدم که نفسم میرفت لبام گز گز میکرد
بعدش دست ماما همراهمو گرفته بودم سرمم میاووردم بالا ولی میگفتن سرتو بالا نیار تا لگنت جمع نشه
بعدش دکتر معاینه کرد گفت داره میاد زور برن زور نزنی بچت خفه میشه منم دیگه هیچی برام مهم نبود فقط زور میردم بعدش یه سوزن اووردن زدن دقیقا کنار واژن که دردم گرفت ولی اعتنا نکردم
یهو همون دختره یه قیچی اوورد واژنمو برش داد بی حس نشده بودم دقیقا میفهمیدم پوستمو میبرید جیغ زدم گفتم توروخدا نکن بی حس نشده میفهمم
بعدش دیگه کار خودشو کرده بود بهم گفتن زور بزن منم زور زدم یهو حس کردم یه چیز سفت داره میاد بیرون یهو سر نینیمو کشید بیرون و یکم بعد بدنشو و دخمل قشنگمو گذاشت رو شکمم 🥺💕
خیلی تنش نرم بود احساس خیلی قشنگی داشتم دستمو کشیدم رو پشتش شدید گریه میکرد و صدای گریه اش با صدای اذان یکی شده بود
نینیمو بردن اون کنار نافش اینارو چک میکردن
شکممو فشار دادن جفتم بیاد و هر چقدر سرفه کردم نیومد که نیومد یعنی میخاستم جیغ بزنم
بعد دکترم گفت جفتت چسبیده
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت دهم
شدم همچی برام تموم شد همه دردام تموم شد 🥺🥺 صدای دخترمو 4و 14دقیقه شنیدم قبلش گریه شدم گفتم چرا بچم گریه نمیکنه همه ریخت سرش هر کسی یکار می‌کرد هیچکی جواب منو نمی‌داد که ماما گفت نترس خستس چند تا ضربه زد تا گریه شد و لباساش پوشوندن ماما آمد گفت زور بده جفتت بیاد دوتا دادم تا جفتم آمد لرز شدیدی منو گرفته بود خیلی بد بود نمیتونستم خودم کنترل کنم ماما 20 دقیقه برام بخیه می‌کرد و من لحظه به لحظه بخیه خوردن حس کردم و سه بار بی حسی زد اصلا اثری نذاشت برام ماما گفت اینقد سر بخیه جیغ کشیدی سر زایمان نکشیدی آروم باش تا بتونم بخیه کنم یه پتو انداختن روم و بخیه زدن و تموم شد بچمو دادن بهش شیر بدم ساعت پنج و نیم بود تقریبا که اولین شیرش خورد یاد نداشتم با کمک شوهرم دیگه یاد گرفتم رفتم دسشویی خواهر شوهرم آمد منو از سر به پایین همجام شست و داشتم میومدم سرم گیج رفت و آمدم بخورم زمین شوهرم منو گرفت لباسام پوشوند یه موز بهم داد تا حالم خوب شد از بخش آمده بودن دنبالم تا اینکارا کردم ماما ازش تشکر کردم و اینا وسایلم جمع کردیم و رفتیم توی بخش ساعت 6و نیم صبح شده بود دیگه
مامان کیسان مامان کیسان ۱ ماهگی
دیگه رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت نشتی داده گفتم خیلی ازم ریخت گفت نه فعلا دستن به کیسه میخوره یکم راه برو تا بترکه راه رفتم گفت ببینم داره ازم میریزه گفت اره دیگه الان‌پاره شد دیگه من ساعت ۲ که کیسه ابم‌پاره شد تا ۵ دیگه بستری شدم و رفتم‌مامانم و شوهرم هی منتظر دم در ساعت ۵ که بهم سرم‌و اینا زدن ساعت ۵ و رب اینا شروع شد یا خدا چقد درد داشتم دیگه ماما هی میومد معاینه می‌کرد میگفت افرین داری خوب پیشرفت میکنی منم خوشحال میشدم میگفتم تو فقط بگو چند ساعت دیگه زایمان میکنم میگفت یکی دو ساعت دیگه خیلی خوسحال میشدم بعد دیگه دردا به اوج خودش رسید یا خداااااااو یه جوری جیغ میزدم مامانم و شوهرم از بیرون صدامو میشنیدن و گریه میکردن مامانم میگفت الان میمیره اینم بگم ناگفته نماد ماما خصوصیم نیومد هرچی بهش زنگ زدیم دیگه مامانم خیلی پیام بهش داد و حرف زد بعد دیگه دردا به اوج خودش رسید به دکتر گفتم تو رو خدا بیا معاینه کن ببینم‌چه جوریم ملاینه کرد گفت نیم ساعت دیگه میاریش گفتم یا حسین نیم ساعت دیگه گفت اره دیگه اومدن معاینه کردن گفتم فولی و مو های بچه رو میبینیم میگفتم مدفوع دارم میگفتن اشکال نداره بکن و منم کردم😂با مدفوع کردن خوب بود سر بچه میومد بعد دوتا دیگه ماما اومدن یکی افتاد رو شکمم و میگفتن زور بزن بعد زور میزدم بد جور نفس بچم میومد رو صفر بعد میگفتن نفس عمیق بکش میکشیدم نفسش میومد بعد زور میزدم دیگه قیچی بود نمیدنم تیغ بود برشم زد و بچه به دنیا اومد انگاهر کل شکمم خالی شد😍🥰
مامان حیدرعلی مامان حیدرعلی ۳ ماهگی
تجربه زایمانم
صبح با شوهرم رابطه داشتم و مثل همیشه بعد رابطه لگنم زیر دلم درد گرفت رفتم مدرسه امتحان دادم اومدم ساعت ۱۱ بود وایساده بودم یهو اندازه یه مشت آب داغ ازم ریخت اول فک کردم بی اختیاری ادرار ولی بازن ادامه داشت قطع وصل میشد میشنستم میومد وایستادم بازم اومد زنگ زدم به شوهرم اومد رفتیم بیمارستان رفتم اتاق معاینه معاینه کرد گفت ۳ سانت ۶۰ درصد بازی وقتت هست هیچی رفتم بستری شدم از ساعت ۱۱ درد داشتم می‌گرفت ول میکرد ولی از ساعت۲ خیلی بد شد اشکم در میومد گریه میکردم گفتن برآم بی حسی بزنن آوردن تو سرم آمپول فشار زدن خیلی سریع خوابم گرفت کپسول اکسیژن آوردن گفتن دردت گرفت تو این نفس بکش بعد ساعت های ۳ یا ۳ نیم بود دردام بدتر شد ماما اومد معاینه کرد گفت پاهاتون به داخل شکمت زور بزن گلاب به روتون مدفوع هم داشتم دکتر گفت اگه مدفوع بیاد بچه هم میاد دیگه به اجبار زور میزدم که مدفوع خیلی کمی ازم اومد ببخشید میگم بعد دید سر بچه داره کم کم میاد بیرون سری بردنم تو اتاق توی راه جیغ میکشیدم که اومد بچه سری دراز کشیدم دکتر هی میگفت زور بزن منم زور میزدم سر زور زدن یکم قسمت واژنم پاره شد خیلی کم میسوخت داد میزدم دکتر میسوزه گفت زور بزن فقط منم چند تا زور زدم یهو انگار یه چیزی ازم خارج شد تمام دردام قطع شد بچه گذاشتن رو دلم دستشو گرفتم کلی قربون صدقش رفتم بعد بردنش وزن کنن از این کارا بعد اینکه جفتم اومد بیرون بخیه برام نزدن تمام
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی

پارت ۳
کلی ازم خون میومد البته من کلا ادمیم استانه دردم پایینه و خیلی جان شیرینم بعد می گفت لیلا این زایمان طبیعیه تو اصلا دردت هیچه انقباضات کوتاه بقیه کلی عرق می کنن و داد میزنن تو چرا درد نداری من اون وسط داشتم جر می خوردم از نظر خودم ولی اون میگفت بقیه خیلی سخت ترشون بعد بین انقباض ها می گفت زور بزن سر بچه فیکس شه من توان زور نداشتم نهار نخورده بودم برام خرما و ابمیوه اوردن یکم خوردم اما باز نمی تونستم زور بزنن خلاصه شدم ۸ سانت دیگه داد میزدم اما اون میگفت ۸ هستی ولی شبیه ۴ و اینا نیستی سر بچه ات اسمونه زود باش وقتی درد نداری سجده کن و حین درد زور بزن منم هرکاری میگفت انجام میدادم خلاصه یکم که گذشت ۱۰ شدم وسر بچه فیکس و گفت عالیه افرین خیلی خوبه حدود ساعت ۱۰.۲۰ دقیقه شب بود من دیگه از این به بعد که انقباض داشتم فقط دوس داشتم زور بزنم تا راحت شم و با صدا بلند داد میزدم و وداد میزدم تا دکتر اومد این فاصله ماما همراه کاری با من نداشت واسه خودشون اتاق عمل اماده کرد ،استوری گرفتن و بعد امپول بی حسی رو موقع انقباض برام زد که اصلا هیچی نفهمیدم بعد دکتر اومد برش زد و بعد حالا می گفتن زور بزن ،منم شاید ۸ تا زور طی دو تا انقباض زدم کله اومد ،بعد گفتن سرفه کن سرفه زدم تمام بدن خارج شدو گذاشتنش روم و فقط هق میزدم که تموم شد خداروشکر که اومد
مامان بلوبری مامان بلوبری ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت پنجم گرفته بودم من کلان از تهوع میترسم اگه بمیرمم بالا نمیاره دیگه جلو خودم گرفتم با هر مکافاتی بود فقط بالا نیارم ساعت ۶ دوباره اومد معاینه گفت ۵ سانت شدی یه گاز هم داده بودن به من گفتن هروقت درد داشتی تو این فوت کن دکتر بی حسی اومد برام اپیدرال کرد همین جور ک داشت سوزن میزد تو نخاع من چرت میزدم و یه دفه می افتادم ک دکتر میگفت نباید بخوابی بیدار باش خیلی اوضاع بدی بود من گیج خواب ولی باید زور هم میزدم خلاصه اپیدرال کرد و من بدنم بیحس شد نیم ساعت حالت سجده بودم بعد دیگه گفت زور بزن تا میتونی من مدفوع داشتم قشنگ داشتم پی پی میکردم گفتم من باید برم دستشویی نمیتونی گفت ن باید همین جا دستشویی کنی گفتم یا منو میبری دستشویی یا دیگع زور نمیزنم همون موقع رفتم دستشویی راحت شدم قشنگ دیگه اومدم زور زدم تا خوابیدم رو تخت زایمان دکترمم اومد دیگع گفت تا میتونی زور بزن شوهرمم کنار بود انقد دستش فشار داده بودم ک کبود شده بود من دیگه بدنم توان نداشت مادرشوهرم و مامانمم فقط گریه میکردن حال اوضاع منو ک دیدن دوباره ماما اومد دستش کرد داخل واژنم شروع کرد به چرخوندن من از درد اربده میزدم تا دیگه دکتر گفت دارم موهاش میبینم زور بزن تا گفت موهاش میبینم من دیگه درد یادم رفت و فقط زور زدم بعدم دکتر پاره کرد و بچه کشید بیرون اون لحظه خیلی حس قشنگی بود دخترم ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه شب به دنیا اومد زایمان طبیعی خوبه درصورتی ک رحم خودش باز بشه ن به زور دارو واقعا واسه من سخت بود ولی ارزش داشت لحظه به دنیا اومدن بچم دیدم بعدم بخیه هام عفونت کرد و مکافات داشتم الان هنوزم خوب نشدم بازم خداروشکر
مامان ویهان مامان ویهان ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
هر لحظه بالا می آوردم از درد ولی چیزی نخورده بودم فقط زرد آب بود
تو وان دراز کشیده بودم شماره مامانمم رو ازم گرفت جواب نداد و دوباره شماره بابام
مامانم جواب داد بهش گفت بیاد پیشم مامانمم اومد بالا سرم و من همش ناله میکردم نمی‌دونم اون لحظه ها خدا چه قدرتی بهم داده بود که می‌تونستم تحمل کنم من همینجور دراز کشیده بودم و درد ها بیشتر بیشتر میشدن مامانمم تحمل نکرد گفت من میرم بیرون بلندم کردن بردن دوباره اتاق درد و یه ماسک برام آورد زد گفت نفس های عمیق بکش شروع کردم هر نفسی میکشیدم انگار تو این دنیا نبودم نمی‌دونم حس میکردم حالت اغما دارم یهو نفس کشیدن یادم رفت اومد بلند بلند گفت نفس بکش نفس بکش و من به سختی دوباره نفس کشیدم هر دردی داشتم فقط و فقط نفس عمیق میکشیدم و همراه باهاش ناله از درد اومدن بالا سرم گفت خوابت گرفته گفتم آره و بهم گفت همراه درد بعدی زور بزن و زور زدم می‌گفت خیلی خوبه فقط فکر کن میخای مدفوع کنی به مقعد زور بزن دست برد داخل جیغ میزدم اون لحظه یه درد شدید داشت می‌گفت زور بزن سرش رو میبینم دوتا نمی‌دونم چنتا زور بود ول کردم گفت باز رفت بالا
بلندم کردن سمت اتاق زایمان اونجا می‌گفت زور بزن از درد داشتم کم می آوردم ولی گفتم تحمل میکنم می‌گفت هر چی زور نزنی بچه سخت تر و دیرتر میاد همراه با نفس و درد زور میزدم اونا هم با آرنج میزدن بالا شکمم که بچه بیاد پایین
بعد از چند دقیقه بود نمی‌دونم گفت سرش رو دیدم زور بزن زور بزن و گفت ده دقیقه دیگه میاد و شماره همسرم رو گرفت و چند بار اشتباه گفتم تا آخر درست گفتم و زنگ زد همون لحظه ها و دردها داشت میگفت بچه اومد و من فقط برام سلامتش مهم بود
مامان دخمل کوچولو🩷💗 مامان دخمل کوچولو🩷💗 ۲ ماهگی
#پارت-پنجم
من یکم با تاخیر میزارم ولی سعی میکنم دستم خلوت شد بزارم
ماما همراه که معاینه کرد دکتر اومد دکتر فوق العاده خوش رو و خلاصه جذاب که معاینه کرد گفت سر بچه رو حس میکنم
بعدش گفت مامان خوشگل یه چند تا زور بزنی سرش بیاد پایین تر میبریمت رو تخت زایمان
منم دردم خیلی زیاد بود فقط جیغ میزدم
دردم میگرفت جیغ میزدم و وقتی ول میکرد حالم خوب میشد
ماما همراهم همش باهام خوش برخورد بود موهامو ناز میکرد میگفت موهای دخترتم مثل خودت خوشگل میشه موهات مثل راپونزله😂
خلاصه دکتر موند بالا سرم و میگفت با دست رونتو نگه دار هر وقت دردت گرفت و کل نفستو زور بزن ول نکن
بچه ها تو زایمان طبیعی جیغ زدن فقط دردو بیشتر میکنه و ادمو کم جون میکنه
فقط تنفس بگیرین خیلی کمک میکنه هم تو درد هم زور زدن
من یه چند تا زور زدم گفتم دروغگوها همش میگین یه زور بزن الان بچه میاد پس کوووو
یهو دکتر جذاب خودمون که یه پیرن خوشگل سرخابی پوشیده بود دوباره اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان
ماما همراهم به همراه یه کمک پرستار منم بردن رو تخت زایمان و کمک کردن بخوابم
اتاق زایمان انگار ارامش داشت بالای سرم یه تصور مهتابی که شکوفه گل بود که ارامش میداد
وقتی خوابیدم رو تخت اومدن معاینه کردن دکترم گفت فقط رونتو بگیر دردت گرفت زور بزن ول نکن فقط زور بزن
منم زور میزدم ولی میگفت زور گلو نزن وقتی مدفوع میکنی چجوری زور میزنی اونجوری زور بزن
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هفتم
دیگه آقام خرما و ابمیوه بهم میداد خیلی کمک می‌کرد باز ماما یه ورزش دیگه داد می‌بایست رو زمین بشینم تا اون ورزش بتونم انجام بدم موقع انقباض باس شوهرم کمرم محکم فشار میداد اینکارو ادامه داد ورزش کردیم آهنگ گذاشت خواهر شوهرم و کلی شوخی میکردن که من یکم دردام کمتر حس کنم اما من تو حال خودم داشتم میمردم به غلط کردن افتاده بودم اینقد فوش به خودم دادم که نگو این ورزش تموم شد گفت بخواب معاینه کنم ساعت 2و نیم بود بهم گفت چیزی دیگه نمونده تا فول بشی پس جیغ نزن سعی کن نفس بگیری زور بزنی آروم باشی و این حرفا منم نه گریه میکردم نه جیغ میزدم اما دردا بدی بود خیلی بد...اقام بیرون کرد باز یه ورزش بهم داد که رو تخت انجام می‌شد این ورزش انجام می‌دادم دستا خواهر شوهرم کبود شده بود از بس فشار داده بودم طفلی همش داشت بهم امید میداد میگفت تو میتونی زور بده خوراکی دهنم میذاشت آب میزد به صورتم باز ماما گفت بخواب معاینه کنم حالا نه میتونستم راه برم نه بشینم نه وایسم هیچی دیگه...