پارت هشتم
ساعت 3شب شده بود ماما بهم گفت فول شدی عالیه هر کار میگم انجام بده تا زودتر زایمان کنی و راحت شی همکارشو صدا زد گفت بیاد برام دستگاه اکسیژن وصل کنه واقعا نفسم نمیومد بالا دیگه هر چی میگفت زور بده نمیتونستم زور میدادم ها اما حس میکردم قوی‌تر از این نمیتونم اما ماما میگفت عالیه بهم امید میداد زور میدادم فقط موقع انقباض البته می‌بایست زور بدم اقامو بیرون کرد فقط موند خواهرشوهرم.. از ساعت 3 تا 4 زور میدادم دیگه نفس نداشتم اپیدورال فقط برام نیم ساعت اول خوب بود بعدش تمام دردارو حس میکردم میگفتم بخدا باز برام اپیدورال کن انقد گفتم تا آمد یکم دیگه برام تزریق کرد اما اثری نداشت برام همینجوری باز آقام صدا کرد اون نقطه فشاری کمرو برام بزنه و من ورزش کنم اینجا بود جیغ میزدم کمی تا اینکه منو خوابوند معاینه کرد با این دستشم هی فشار میداد رو شکمم میگفت بچه سرش تودلگنه فقط باید زور بدی بزار کمکت کنم پس خیلی فشار میداد احساس می‌کردم دگ مردم و تو این دنیا نیستم...

تمامممم نظرم قطعی سزارین💔

منم زایمان طبیعی کردم و دردای شدیدی داشتم بعدش بخیه هام ورم کردن و عذاب کشیدم و تا الانم درده کشاله ران داره عذابم میده و تازه دکتر هم بهم گفت برای زایمان اول شدیدا افتادگی رحم اوردی توصیه میکنم برین سزازین و راحت

خدارروشکر‌میکنم که سزارین کردم جونمو از سر راه نیاورده بودم که

یاد زایمان وحشتناک خودم افتادم🥲

وای ینی اپیدورالم جواب نداده🥲 خدا یچی میدونسته ک این ۳ روز منو از طبیعی منصرف کرده🥴اینجا اپیدورالم انجام نمیدن کلا باید زجر بکشی